حزم

/hazm/

    circumspection
    prudence
    caution
    acute
    canny
    discerning
    sound judgement
    resolution

مترادف ها

precaution (اسم)
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی

prudence (اسم)
احتیاط، ملاحظه، حزم

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

پیشنهاد کاربران

به معنی احتیاط و دور اندیشی در مصلحت کاری می توان به کار برد مثل ان در کلیله و دمنه
چه هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود
محتاط ، احتیاط
دوستی را چو نباشد بنیاد
حزم را باید از دست نداد
دور اندیشی

محتاط، بااحتیاظ
دور اندیشی ، هوشیاری
کاربرد در جمله : 🥗🥗
حزم آن باشد که برگیری تو آب / تا رهی از ترس و باشی بر صواب ( تجربی 94 )

بپرس