حزب. [ ح ِ ] ( ع اِ ) گروه. ( ترجمان عادل ) دسته. ( منتهی الارب ) . گروه مردم. ( غیاث ) . ثلة. ( دهار ) . حزبة. حِزق. فوج. فرقة. ج ، احزاب. ( منتهی الارب ) . || جمعی از کفار که متفق شده ، به حرب رسول ( ص ) آمدند. و آن حرب را �غزوه احزاب � نامند. || یاران. مددکاران. ( منتهی الارب ) . ملازمان. سپاه یا دوستان یا تابعین برای کسی :
... [مشاهده متن کامل]
حافظ اعلام شرع ، ناصردین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا.
خاقانی.
|| در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف طایفه ای باشند منسوب به یک شخص. و فرق میان حزب و بیت آن است که حزب در بیت داخل باشد چون بطن در قبیله ، و احزاب متفق باشند و با یکدیگر محاضره نکنند، اما بیوت مختلف باشند. ( از کتاب نفائس الفنون ، علم فتوت ) . || چهار یکی از جزو قرآن و مجموع قرآن سی جزء است پس قرآن صد و بیست حزب باشد. یک صد و بیستم قرآن. || سلاح. ( منتهی الارب ) . ساز جنگ. || ورد. || وظیفه. || نوبت آب. ( منتهی الارب ) . || نصیب. پاره ای از هر چیز. || دسته و فرقه سیاسی که در امور اجتماعی نظرهای خاص بیک طبقه را تعقیب کند.
- حزب اﷲ؛ حزب خدا. مؤمنین. گروه صلحاء. ( غیاث ) .
حزب. [ ح َ ] ( ع مص ) رسیدن چیزی به کسی. رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. ( از منتهی الارب ) . کاری رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . دشوار شدن چیزی بر کسی و فشردن او را. سخت شدن. حزابة.
حزب. [ ح ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حازب. ( منتهی الارب ) . || ج ِ حزیب. ( منتهی الارب ) .
منبع . لغت نامه دهخدا
واژه حزب
معادل ابجد 17
تعداد حروف 3
تلفظ hezb
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَحزاب]
مختصات ( حِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی hezb
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
گروهش:حزب
باهماد ( پیشنهادی مرحوم کسروی )
❍ اسم ( ) : گوند/gund/ [فارسی افغانستان]
سازمان، گروهبندی
کاربرد واژه ی پارسی �سازمان� را از هر دو سویه ی آرش دربرگیرنده تر درونمایه و برونزد پارسی آن، سزاوارتر از کاربرد واژه ی از ریشه ی عربی �حزب� می دانم و آن را سپارش می کنم.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری از ب. الف. بزرگمهر ۱۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۴ در پیوند زیر:
... [مشاهده متن کامل]
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/08/blog - post_75. html
آمیخته واژه ی �گروهبندی� را بیش تر سازگار با آرش �فرقه� و یا �فراکسیون� می دانم و بکار برده ام؛ گرچه در برخی باره ها می توان آن را با اندک چشم پوشی بجای �حزب� نیز بکار گرفت
حزب ( party ) : [اصطلاح جامعه شناسی] سازمانی سیاسی که از همفکران و طرفداران یک آرمان تشکیل شده است و با داشتن تشکیلات منظم برنامه های سیاسی کوتاه مدت و دراز مدت برای نیل به آرمانش از دیگراشکال سازمانی نظیر جبهه و گروه سیاسی می شود.
... [مشاهده متن کامل]
ماکس وبر می گوید:در جوامع امروزی تشکیل حزب جنبه مهمی از قدرت را تشکیل می دهد و می تواند مستقل از طبقه و پایگاه بر قشربندی اجتماعی تاثیر بگذارد.
حزب عبارت است از گروهی از افراد که به علت داشتن زمینه ها هدفها یا منافع مشترک با هم همکاری می کنند. ( ( گیدنز ) )
منبع https://rasekhoon. net
پیروش
Peyrooshنحوه تلفظ
پی بمعنی زیربنا و نقطه ی شروع
پیرو بمعنی همراه یک مسلک وایده و هدف
رو بمعنی حرکت وجلورفتن بر پایه ی نقطه ی شروع.
ش بمعنی نماد فعالیت همه جانبه و چند جانبه و جنب و جوش
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
آنیک ( سنسکریت: آنیکَ )