حرکت

/harekat/

    act
    action
    locomotion
    move
    movement
    shake
    stir
    stroke
    wave
    wiggle

فارسی به انگلیسی

حرکت اردکی
waddle

حرکت از جایی
departure

حرکت اهسته
crawl

حرکت اونگی کردن
oscillate

حرکت با بادسینه
beat

حرکت با گامهای شمرده
processional

حرکت بال
stroke

حرکت به پس و پیش
wag

حرکت به جلو
headway

حرکت پذیر
maneuverable

حرکت تدریجی
drift

حرکت تند
flip, flirt, jerk, whirl

حرکت تند و شاد
dance

حرکت تند و ناگهانی
dash, bob, bolt

حرکت چوبدستی رهبر ارکستر به سمت پایین
downbeat

حرکت خیز به خیز کردن
leapfrog

حرکت دادن
move, shift

حرکت دادن از جای اصلی خود
displace

حرکت دادن با تکان
hitch

حرکت دادن با دقت و اهستگی
ease

مترادف ها

departure (اسم)
انحراف، حرکت، کوچ، مرگ، عزیمت، فراق

stroke (اسم)
ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن روی

progress (اسم)
پیشرفت، حرکت، جریان، پیش روی، ترقی، گردش، سفر، تکامل

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

stir (اسم)
فعالیت، حرکت، جنبش

move (اسم)
اقدام، حرکت، جنبش، تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یا بازی

movement (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع

motion (اسم)
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش

travel (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحت

gesture (اسم)
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست

behavior (اسم)
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی

demeanor (اسم)
حرکت، رفتار، وضع، سلوک

locomotion (اسم)
حرکت، جنبش، نقل و انتقال، مسافرت، تحرک، نقل و انتقال نیرو به وسیله حرکت

poke (اسم)
حرکت، اماس، فشار با نوک انگشت، بهم زدن اتش بخاری

gest (اسم)
عمل، حرکت، رفتار، اشاره، قیافه، کار نمایان

stirabout (اسم)
حرکت، جنب وجوش، غذایی شبیه اش جو، اش جو

پیشنهاد کاربران

"سخنی ورا در اینکه جنبش چرخ همیشگی ( سرامدی ) است":"کلام له فی ان حرکه الفلک دائمه ( سرمدیه ) " اثر ابونصر فارابی.
حُرکِس، شُرکِس، تُرکِس، لُرکِس و، جُرکِس. حرکت. شرکت. ترکیدن ورفتن. راه ساده وخدنگ را در پیش گرفتن. جُریدَن جریان. شُریدَن وجریان. تُریدَن وجریان. واژگانی لری ویا فُرس کهن هستند که به روند دهها هزار سال پیشینه وپسینهء خود ساختار امروزی را یافته اند.
مانند دیگر واژگان.
لری بختیاری
وُرشُو، جیلا، جُمُجیلا، بِر:حرکت
واژه {حَرِکَت} برگرفته از ریشه اوستایی {هَر} و ریشه سنسکریت{هری}و ریشه سنسکریت {هریَتِ} است.
همانگونه که در فرتور ها میبینید، بنا بر {فرهنگ واژه های اوستا} واژه {هَر} برابر {رَفتَن، جنبیدن} است که برابر بی کم و کاستی {حَرِکَت} است.
...
[مشاهده متن کامل]

بنا بر واژه نامه های سنسکریت، واژه {هریَتِ} برابر {بردن، هدایت کردن، نیدَن} است که همریشه است با {هَر} اوستایی.
( نزدیکی {هریَتِ} با {حرکت} را میتوانید ببینید )
اگرچه، نیازی به ریشه سنسکریت نداریم و از همین ریشه اوستایی در میابیم.
پس، داریم: {هَرِش، هَریدن=حرکت/هَرا، هَرو=متحرک/هَرار، هَرَک=محرک. . . . . . . }
پسگشت ها:رویه 1554 نِبیگِ فرهنگ واژه های اوستا/تارنمای wisdomlib. org ، واژه نامه سنسکریت
بِدرود!

حرکتحرکتحرکت
دویدن، دوش
در پارسی میانه حرکت برابر رواگ بوده است.
ولی حرکت در پارسی نو برابر جنبش است.
حرکت
گویش:harekat
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
پارسی:جنبش، رَواگ
جنبایی
حَرِکَت: تکان، جنبش، جُنبه، خیزش، [در بازیِ شترنج] نوبت، ( نوبت ) جابەجایی / راهبرد، کوچ، رهسپاری، راهی شدن، راه افتادن، سفر، گردش؛ افراشتن؛ نوسان؛ رفتار، کردار
واژه حرکت
معادل ابجد 628
تعداد حروف 4
تلفظ hare ( a ) kat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: حرَکة، مقابلِ سکون]
مختصات ( حَ رَ کَ ) [ ع . حرکة ]
آواشناسی harekat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
انا شیخا بیا دست بردار زمین بگذار رها کن بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی/ چونکه هیچ تهفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ شبانه روز تن در ده به آن تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش/ آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری/ در ادامه یک پند کودکانه به شیوخ خوب وانینکه دست بردارند از این همه مردم آزاری/ تا که شاید باشد الله انشاء الله از دست و زبان دنیوی شان در آخرت و قیامت خشنود و راضی / تاکه شاید خالق سماوات سبع و الارض و یا رب العالمین نکند حرام بلکه شیر مادر را در زبان و کام و طبع شان حلال/ نپندارند و نیانگارند و نگیرند آن طنین را به بازی / یعنی پژواک صدای نازنین شعار زن و زندگی و آزادی / در گوش سر و دل نگران حاجیان پس کوچه ها و خیابان ها و خورده بازاری / دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دنیوی در همین جا و حال در این زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد ان شاءالله کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/ سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن / ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند/ الا یعنی بلکه یا مگر در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ آفریدگار کائنات نیافریده ست مرا بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا وانهم نه بسان ماریا مادر ایسا یعنی مریم عذرا/ الا یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مرا/ تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از عشق و زندگی لا آغاز و بی پایان خویش مرا/ بهر گفت و شنود و بازی و لذت و شادی و آزادی در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والا و بیکران خویش/ با من و تو و شما یعنی جملگی یا همگی ما/ و نه فقط با محمّد و ایسا و موسا و آبراهام و نوآه/ جان معنا عشق ست و زندگی و بازی و لذت و شادی و آزادی/ نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به والی و ولی فقیه/ گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ به سان کاوه درفش کاویانی بر دوش و در دست پتک گران / شو خطر کن جان معنا را بجوی ز کام گربه کان و روبهان و شی رکان / ببرکان و پلنگان لازمان و لامکان اسیر و در بند و کمند هفت خوان زمان و مکان/ آرزومندان ترک این جهان مادی و فانی / و پرواز شتابان بسوی جهان معنوی و باقی/
...
[مشاهده متن کامل]

در پایان این ابیات کودکانه دعوت به ضیافت :
ای شیخ بیا تا باهم پیاله ای از شراب قندی نوشیم در همین جا و حال بر گرد این میز زرین/ که به قول حافظ شیرین سخن نمونه اش را نیابی در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین/.

- Bewegung با تلفظ بِوِگونگ به زبان آلمانی به معنای حرکت.
- Selbstbewegung با تلفظ زِلبست بوگنگ به معنای خود حرکتی .
- Lebendigkeit با تلفظ لِبِندیگکایت به معنای سر زندگی یا زنده بودن و یا شور و شوق زندگی.
...
[مشاهده متن کامل]

از دیدگاه دیالکتیکی هگل در علم منطق خود حرکتی و شور و شوق زندگی یا زنده بودن یک چیز، چیزی دیگری نیست غیر از اینکه آن چیز در خود و نقصان یا منفیت خود آن هردو در یک واحد بهمراه هم باشند. سادگی و یکنواختی و پیوستگی و شباهت محض ( اصالت وجود ) هنوز از خود حرکتی و شور و شوق زندگی برخوردار نمی باشد بلکه مگر اینکه آن چیز مثبت بخودی خود منفیت باشد و از آن طریق از خود خارج می شود و خودرا در معرض تغییر و تحول و دگرگونی و گذر زمان قرار دهد با هدف بازگشت به منفیت خود. چیزی زنده است و از استعداد خود حرکتی برخوردار است که تضاد و تناقض را در خود داشته باشد . به بیانی دیگر اگر یک چیز در لحظه حال و در لحظات دیگر حال در عین واحد هم زمانی مکانی از یکطرف و هم بیزمانی بیمکانی از طرف دیگر و بر روی هم نباشد نباشد، آن چیز فاقد استعداد خود حرکتی بنیادی خواهد بود. لذا ریشه اصلی خود حرکتی در کلیه تار و پود های این واقعیت و طبیعت ، تضاد و تناقض یا نوسانات نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی نسبی در ابعاد پلانک می باشد. و ریشه اصلی حرکت نوسانی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و نزول و صعود محتوای کیهان یا جهان در پدیده ها یا مفاهیم زوجی با ماهیت های معکوس از قبیل پستی و بلندی ؛ بالا و پایین ؛ قله و دامنه ؛ راس و قاعده می باشد به شکل سقوط آزاد و چرخشی در اطراف محور هندسی از قله بسوی دامنه با سرعت شتابدار. لذا نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و نوسانات متوالی نزول و صعود محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ متوالی بر اثر آن یک مکانیزم کاملا خود کار می باشد و برای عمل کردن به نیروی های جاذبه و دافعه هیچگونه نیازی ندارد. مشروط بر اینکه این کیهان یا جهان نه تنها دارای محتوای قابل انبساط و انقباض بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم باشد با محیطی مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر طوریکه ورود هر چیزی از بیرون بدرون آن و خروج از درون به خارج آن مطلقا محال و غیر ممکن باشد. حرکت فلسفی هیچ چیز دیگری نیست غیر از شرح و توضیح حرکت این واقعیت و طبیعت به کمک ابزار های قوای ادراکی فهم و عقل یعنی فکر و خیال و وهم که اگر فهم و عقل انسان ریشه فعالیت های خود را از میدان تجربیات حسی و شناخت و دانش علمی رها نماید و بر روی میدان شناخت تجربی به پرواز در آید و پا از مرز های آن بیرون نهد، به قول کانت فیلسوف آلمانی در آنسوی مرز با اشباح مواجه خواهد شد و آنها را موجودات حقیقی و مجرد خواهد پنداشت که عده ای از آنها خوب اند و عده دیگر بد. مثل خدا و ملائکه مقرب از قبیل میخائیل و عزرائیل جان گیر یا قبض کننده روح و اسرافیل شیپور زن یا صور باشی و یا بوق دار و عقول و نفوس و انوار مجرده و خوب و نیکوکار از یک طرف و اهریمن یا ابلیس و یا شیطان و شیاطین و دیوان سپید و سیه و غولان بی شاخ و دُم و عقول و انوار و نفوس مجرده خبیث و شرور و بدکار از طرف دیگر.

معنی: راه افتادن حرکت کردن، تحرک، طی کردن
برابر پارسی: جنبش، تکان، تکان خوردن، شتاب کردن، پیمودن، آناوش
( حرکت/راه افتادن )
در گذشته ای نه چندان دور می کفتیم
راه بیافتید برویم دیر شد
ماشین راه افتاد
قطار چه ساعتی راه می افتد
که اکنون حرکت گفته می شود
عمل ، رفتار ، طی کردن راهی یا مسیری یا عملی
‏آناویدن = حرکت دادن، به حرکت درآوردن
آناوِش = حرکت دهی، به حرکت اندازی
بن مایه: Dictionary of Manichean middle Persian and Parthian, by Desmond Durkin - Meisterernst
‎#پارسی دوست
حرکتحرکت
‏دُواریدن/دُوارِستن = حرکت کردن، to move
دُوارش = حرکت، movement
دُواران = در حال حرکت
دُوارَنده = حرکت کننده
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، نوشته استاد مکنزی با ترجمه خانم میرفخرایی
‎#پارسی دوست
...
[مشاهده متن کامل]

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پس می توان داشت:
دُواراندن = تحریک کردن ( به معنای به حرکت انداختن نه به معنای سوزاندن و . . . )
دُوارانش = تحریک ( به معنای به حرکت اندازی )
دُواراننده، دُوارانگر = محرک ( به معنای آنچه سبب حرکت می شود )
‎#پارسی دوست

حرکت
ماشیدن: to motion ( پارسی میانه: Moshitan )
ماشه ( محرک تفنگ )
ماشین ( حرکت کننده )
یکی یه معنی درست بگه
تکاپو
این واژه از دو بخش" ار"به مانای آوردن و کت یا گت که رفتن و روییدن مانا می دهد ساخته شده است .
تحرک، تکان، جنبش، قیام، نهضت، رحلت، کوچ، عزیمت، سیر، گردش، اهتزاز، نوسان، رفتار، عمل، وول
حرکت
این واژه اربیده واژهء پارسی : اَردا یا اَرتا است و همریشه با واژه ء اروپایی art است ، مانند :
start : st - art
st= ایست ، ایستادن ، هالت ایستاده
art = اَرت ( در واژهء اَرتَخشیر ، اَردِشیر= هرکت نیرومند )
...
[مشاهده متن کامل]

گرته برداری : ایستارد ، ایستارت ، ایستَرد، ایست هرکت
برابر سازی : تکاغاز ، تَکاز ، ایستاز
arena = ورزشگاه که در آن ورزشکاران با هرکات ورزش می کنند.
اَرتش: دارای اَرت یا هرکت یا نیرو
پیش نهاد :
میتوان از این ریشه واژهء پارسی کارواژه ساخت :
اَرتیدن ، اَرتاندن
هَرتیدن ، هَرتاندن
هَرکیدن ، هَرکاندن
اَرتیدَن : اَرته ، اَرتا ، اَرتو ، اَرتَنده ، اَرتِش ، اَرتاک ، اَرتشگاه
اَرتید ، اَرتیده، اَرتیدار ، اَرتیدمان. . .

حرکت می تواند معناهای ناهمگونی داشته باشد مانند: جابجا شدن ، جنبیدن ، پرواز کردن
حرکت : 1 - فرمانی است که کارگردان سرصحنه ی فیلم برای شروع کار به بازگران میدهد. این فرمان معمولا بعد از آمادگی نور، صدا ودوربین صادر می شود وکارگردان به ترتیب می گوید�نور، صدا ، دوربین� واگر ایرادی درعملکرد
...
[مشاهده متن کامل]
شروع این مرحله پیش نیاید، دستور� حرکت � می دهد. 2 - اکشن به رویداد مقابل دوربین نیز گفته می شود. 3 - در اصطلاح به فیلمهای پرزد وخورد با حرکات فراوان دوربین وریتم پرهیجان وسریع تدوین نیز گفته می شود. ( اصطلاح سینمایی )

بهترین واژه برای حرکت بر پایه شاهنامه واژه رویشن یا همان روشن از رفتن میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس