حرف زدن


    converse
    talk
    say
    speak
    bid
    jaw
    slobber
    to speak
    to talk

فارسی به انگلیسی

حرف زدن با اصرار درباره چیزی
harp

حرف زدن با حرارت و لحن پندامیز
expostulate

حرف زدن با خودنمایی
pontificate

حرف زدن با شتاب
sputter

حرف زدن با فضل فروشی
pontificate

حرف زدن با هیجان
sputter

حرف زدن درباره گذشته ها
reminisce

حرف زدن دیوانه وار با خود
rave

حرف زدن مخالف چیزی
discuss

حرف زدن مصنوعی
falsetto

حرف زدن موافق چیزی
discuss

حرف زدن میان حرف دیگران
interpolate

مترادف ها

speak (فعل)
سخن گفتن، گفتگو کردن، صحبت کردن، سخنرانی کردن، حرف زدن، تکلم کردن، دراییدن

talk (فعل)
سخن گفتن، حرف زدن، مکالمه کردن

say (فعل)
سخن گفتن، گفتن، بیان کردن، صحبت کردن، اظهار داشتن، حرف زدن

پیشنهاد کاربران

/گپ زدن/
جمله زین سویی از آن سو گپ مزن / چون نداری مرگ، هرزه جان مکن. مولوی
چون زن صوفی، تو خائن بوده ای / دام مکر اندر دغا بگشوده ای
که ز هر ناشسته رویی گپ زنی / شرم داری و از خدای خویش نی. مولوی
🇮🇷 کارواژه ی برنهاده: سخن گفتن 🇮🇷
حرف راندن ؛ سخن گفتن. گفتن. حرف زدن. گفتگو کردن :
امروز درین ورق که خواندی
یک حرف خطا بسهو راندی.
نظامی.
هم ز آتش زاده بودند آن خسان
حرف میراندند از نار و دخان.
مولوی.
به معنی گفت و گو و حرف زدن
عالیه
گفتن: To say
واختن: to speak
آواختن ( =خُنیدن ) : To sing
نواختن: To play
سخیدن: To talk
پاسخیدن: To answer
درنجیدن: To articulate
گپیدن: To chat
* در واختن تمرکز بر روی صدا است و وجود شنونده لازم نیست، همانند آواختن ( آواز خواندن ) و نواختن. ولی در سخیدن تمرکز بر روی مکالمه است و منظور صحبت کردن است. سخن و پاسخ ( پادسخن ) هر دو ریشه در واژه اوستایی "سَخوآر" دارند که میتوان کنش های برساخته سخیدن و پاسخیدن را از انها ساخت.
...
[مشاهده متن کامل]

واختن
بن مضارع : واز
واختم واختی واخت
می وازم ، می وازی ، می وازد.
مانند ساختن که بن مضارع ( ساز ) دارد .
باختن : باز
بانگ و واژه از همین ریشه اند
vaxš
و
vāč
را
در پارسیگ ( پهلوی ساسانی ) داریم با چم حرف و صحبت
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی واختن و واز می آید .
در پارتی و شاخه هایش واژیدن که نمونه هایش را در کردی داریم
. . . . . . . . . . . . . . .
*سخن گفتن به هیچ وجه با حرف زدن ( واختن ) یکی نیست . *

تکنیک کار رو میشه توضیح بدین
در گویش دری: گپ زدن
تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن
سخن به میان آوردن
talking
گفتمان کردن
۱. در پارسی: واختن
با بن کنونی ( بن مضارع/ستاک حال ) : واژ
من می واژم، تو می واژی. . . ( من حرف می زنم، تو حرف می زنی. . . )
من واختم، تو واختی. . . . ( من حرف زدم، تو حرف زدی. . )
۲. واژه ی دیگر هم هست: درنجیدن daranjidan
...
[مشاهده متن کامل]

ولی این واژه نزدیک تر به �صحبت کردن� است.
۳. با چسباندن کنش ساختگی ( مصدر جعلی، koneš - e s�xtegi ) به �سخن�، می توانیم پویه ( فعل ) سخنیدن را به دست بیاوریم که از �سخن گفتن� کوتاه تر و آسان تر است.
بن مایه ها ( منبع ها ) : فرهنگ کوچک پهلوی، د ن مکنزی، برگردانده شده به دست بانو میر فخرائی
فرهنگ برابر پارسی واژگان بیگانه، ابوالقاسم پرتو

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس