حرف

/harf/

    say
    speak
    speaking
    speech
    talk
    tongue
    utterance
    letter
    word
    objection
    particle
    character

فارسی به انگلیسی

حرف احمقانه
babble, stupidity

حرف احمقانه زدن
babble

حرف اخر
last word, bottom line

حرف اضافه
preposition

حرف الفبا
letter (a, c), letter

حرف الکی
old wives' tale, old wives tale

حرف بد
bad language

حرف بزرگ
capital, capital letter, uncial

حرف بزرگ و ساده
block letter

حرف به حرف
letter by letter, literal, literally

حرف بی صدا
voiceless, consonant

حرف بی معنی
babble, baloney, drivel

حرف بی معنی زدن
babble

حرف بیجا
facetious

حرف پوچ
bromidic, buncombe, propaganda

حرف پیش پا افتاده
bromide

حرف تعریف
the, (definite) article

حرف تند
acerbity

حرف تکراری
bromidic

حرف چرند
abracadabra, froth, wind, baloney, bilge

مترادف ها

word (اسم)
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه

particle (اسم)
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه

speech (اسم)
نطق، خطابت، حرف، گفتار، صحبت، سخن، سخنرانی، خطبه، گویایی، قوه ناطقه

talk (اسم)
حرف، گفتگو، مکالمه، صحبت، مذاکره، سخن

say (اسم)
اظهار، حرف، عقیده، نوبت حرف زدن

aitch (اسم)
حرف

letter (اسم)
حرف، خط، ادبیات، نامه، مراسله، نویسه، موجر، دانش، کاغذ، عریضه، مرسوله، حرف الفباء، حرف چاپی، اثار ادبی، اجازه دهنده

yap (اسم)
حرف، سگ بد اصل، زوزه، صدای تند و تیز

blabbermouth (اسم)
حرف، وراج، پرگو

jib (اسم)
وقفه، حرف، ارواره، دهان، لب زیرین، بادبان سه گوش جلو کشتی

grapheme (اسم)
حرف، یکی از حروف الفباء، نویسه

پیشنهاد کاربران

حرف:بسا خرب ویا خرپ باشد به دریافت ومعنی خراب کردن ذهن برای به دست آوردن مخارج حروف و حرفها برای یافتن گنج معنی آن.
واژۀ پیشنهادی بجای حرف الفباء یا همان چیزی که امروزه نویسه می گویند:
نویسـِشْتْ ( آنچه قرار داده شده برای نوشتن )
پسوند �ـِشْتْ یا ـِش� در واژگانی مانند ( بهشت، خورشت، گوارشت، پوشش، دانش، کنش، روش ) وجود دارد.
حرف یا به سخن اشاره دارد یا واج ها ( الف، ب، پ، ت. . . )
حرف
گویش:harf
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:سخن، واج
واژه حرف
معادل ابجد 288
تعداد حروف 3
تلفظ harf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: حُرُوف]
مختصات ( حِ رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی harf
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه ( سخن ) واژه کهن ایرانی که اوستایی آن ( سَخوآرِ ) و در زبان پارسی پهلوی به آدم شیرین سخن ( هوسَخون ) می گفتند. و واژه پهلوی ( سخون ) در شاهنامه فردوسی به ( سخن ) ترادیسیده ( تبدیل شده ) است.
علی اصغر خوبی حالت هزار در صد پارسی میگی عربی هست حرفت خیلی خیلی عجیب یه کم دوستان تحقیق کنم بد نیست
از معنی حرف ( تک تک حروف الفبا ) سوال کردم گفت:کلام، سخن، اقراء کتاب نفسک ( وتو چه میدانی کتاب نفس چیست. کتابی که جبرئل روبروی پیغمبر گرفت گفت اقراء ) اقراء کتاب وجودک ( وتو چه میدانی کتاب وجود چیست. فاذا اراد کن فیکون است. کتاب مکنون کتاب محفوظ فی رق منشور وتو نمیدانی وما میدانیم تو هیچ نمیدانی )
...
[مشاهده متن کامل]

تا معانی تک تک حروف را ندانی به معنای کلام نفس یا وجود که فطرتا وذاتی است ونه از روی تفکر پی نمیبری.

وات: حرف
واکه: مصوت
بی واک / هم خوان: صامت
نویسه: کاراکتر
گفتن: To say
واختن: to speak
آواختن ( =خُنیدن ) : To sing
نواختن: To play
سخیدن: To talk
پاسخیدن: To answer
درنجیدن: To articulate
گپیدن: To chat
* در واختن تمرکز بر روی صدا است و وجود شنونده لازم نیست، همانند آواختن ( آواز خواندن ) و نواختن. ولی در سخیدن تمرکز بر روی مکالمه است و منظور صحبت کردن است. سخن و پاسخ ( پادسخن ) هر دو ریشه در واژه اوستایی "سَخوآر" دارند که میتوان کنش های برساخته سخیدن و پاسخیدن را از انها ساخت.
...
[مشاهده متن کامل]

گیاه حرف در طب سنتی
در جایی به معنی حب ال رشاد
در جایی دیگر سپندان
اسفند
و در جایی به تره تیز ک
ترجمه شده است
حرف = واکه یا واج مانند الف ب پ س و. .
لغت = واژه مانند تاریک، گوش و. . .
حرف زدن، صحبت کردن = سخن گفتن، گفتگو کردن
اگر به معنی سخن گفتن باشد از واژه سخن بهره میبریم
اگر هم به معنای حرف و حروف باشد از واج
برای نمونه
بگذار من حرف بزنم
بگذار من سخن بگوییم
حرف ق از عربی وارد پارسی شده است
واج ق از عربی وارد پارسی شده است
چرا هم خانواده نیست
در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن
در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود
حرف به . . . . . . . . کشیده شد
حرف ها یِ پارسی در سیستم ها یِ نوشتاریِ:
عربیک / لاتین
اَ : A
اِ : E
اُ : O
آ : �
ای : I
او : U
ء : �
ب : B
پ : P
ت : T
ث : S
ج : J
چ : C
ح : H
خ : X
...
[مشاهده متن کامل]

د : D
ذ : Z
ر : R
ز : Z
ژ : Ž
س : S
ش : Š
ص : S
ض : Z
ط : T
ظ : Z
ع : �
غ : Q
ف : F
ق : Q
ک : K
گ : G
ل : L
م : M
ن : N
و : V
و : W
ه : H
ی : Y

واک ، واج ، وات ، ، بندواژه ، حرف ( حرف ها )
حروف جمع حرف است،
حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

سخن
گپ
( = سخن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژ saž ( اوستایی: سَچی saĉi )
وَژَس važas ( سنسکریت: وَچَس vaĉas )
ویاه viãh ( سنیکریت: ویاهْر viãhra )
پاراگ pãrãg ( کردی: پاراو )
...
[مشاهده متن کامل]

پَرباس parbãs ( سنسکریت: پْرَبهاس prabhãs )
آژَک ãžak ( سنسکریت: آچَکْش ãĉakŝ )
آگیا ãgiã ( سنسکریت: آکْهیا ãkhiã )

( = هر یک از نشانه های الفبا ) این واژه اربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
لیپ lip ( سنسکریت: لیپی lipi )
واک vãk ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس