حرج

/haraj/

    fault
    sin

مترادف ها

fault (اسم)
چینه، گناه، اشتباه، عیب، نقص، خطا، تقصیر، نا درستی، کاستی، گسله، شکست زمین، حرج

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

پیشنهاد کاربران

برداشت من: هرگونه احساس رنج و زحمت یا احساس به سختی افتادن یا احساس گناه در صورت انجام عملی که فکر میکند شاید کار درستی نیست. بنظرم حرج بیشتر به معنی احساس گناه یا ترس از گناه هست تا خود گناه. مثلا اینکه اگه من فلان کار رو انجام بدم نکنه کار نادرستی باشه نکنه مردم چیزی بگن نکنه دیگران فکر کنند. . .
تنگی ، سختی، ضیق، درماندگی
صوفیی بدرید جبه در حرج
پیشش آمد بعد به دریدن فرج
معنی تنگی وسختی می دهد و همچنین معنی شک و تردید را هم میدهد
حالت بحرانی
حرج در لغت به معنی گرفتگی ، تنگی و هر گونه ناراحتی است ، و در اصل به معنی مرکز اجتماع درختان درهم پیچیده است ، سپس توسعه یافته و به هر نوع گرفتگی و ضیق اطلاق شده است .
تفسیر نمونه ج : 6 ص : 79
حرج مادر : اذیت و تحت فشار قرار گیری مادر