حرام

/harAm/

    ill-gotten
    unlawful
    ceremoniously unclean
    religiously prohibited
    illegal
    illegitimate
    taboo
    ceremonially unclean

فارسی به انگلیسی

حرام اعلام کردن
proscribe, proscription, taboo

حرام انگاری
taboo

حرام بودن
unlawfulness

حرام خور
usurer, bribee, profiteer

حرام خوری
usury, profiteering, bribery

حرام سازی
interdiction, taboo

حرام گوشت
ceremonially unclean, unlawful for eating, unlawful to eat

حرام لقمه

حرام کردن
idle, interdict, misspend, squander, trifle, waste, to declare unlawful, to forbid(the eating or drinking of )

مترادف ها

taboo (اسم)
حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده

tabu (اسم)
حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده

illegal (صفت)
غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع

unlawful (صفت)
غیر قانونی، حرام، غیر مشروع، خلاف شرع

ill-gotten (صفت)
حرام، با وسایل غیر مشروع بدست امده

پیشنهاد کاربران

حرام: محترم.
اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ ( از دعاهای ماه رمضان )
خدایا زیارت خانه محترمت را روزیم کن.
نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
نا گذار: قوانین سخت، ناگذار رسیدن به اهداف شرکت شد.
واپس: سرما واپس رشد گیاهان شد.
بازدار: عوامل بازدار پیشرفت را شناسایی کردیم.
پد ( پس زد ) : پد معلم از ورود دانش آموزان به حیاط مدرسه قابل درک بود.
...
[مشاهده متن کامل]

بازمان: بازمان والدین از مهاجرت فرزندان قابل درک است.
پسزن: پسزنی معلم از رفتارهای نادرست دانش آموزان کارساز بود.
رَدگر: ردگر سیاست های غلط، اقتصاد را بهبود بخشید.
بازبر: بازبر شدن سیل با سدهای محکم باعث نجات روستاها شد.
ناروی: ناروی کردن مسیر نادرست برای جوانان وظیفه والدین است.
راسد ( راه سد ) : راسد کردن مسیر تخلفات اداری.
پسزد: پسزد افکار منفی، تضمین موفقیت در کنکوره.
درنا: درنا کردن راه نفوذ دشمن با هوشیاری مرزبانان.
بَسدر: بَسدر شدن راه فرار مالیاتی با قوانین محکم.
پیش بندی: مدیر از اتلاف منابع پیش بندی کرد.
آستانش: سیستم ایمنی از ورود ویروس آستانش کرد.
رهبندش: پلیس از عبور خودروها رهبندش کرد.
پسایش: مادر از رفتن فرزند به مکان خطرناک پسایش کرد.
وازنش: معلم از ادامه شیطنت دانش آموزان وازنش کرد.
بازش ( باز داشتن ) : مادر از رفتن فرزندش به مهمانی خطرناک بازش کرد.
نارو ( نا روان ) : قانون از فساد اداری نارو می کند.
بسره ( بستن راه ) : مامورین از فرار متهم بسره کردند.

حرام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
شَهاد ( دری ) ( ناظم الاطبا )
واژه حرام
معادل ابجد 249
تعداد حروف 4
تلفظ harām
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، مقابلِ حَلال]
مختصات ( حَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی harAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین این واژه عربی یعنی حرام واژه فارسی ناروا است.

حَرَام باإحرام؛ حَلال نمی شود!
از لحاظ فقه حرام آنست که ترک آن و انجام ندادن آن به دلایل قطعی ثابت شده باشد انجام آن عذاب و ترک آن ثواب دارد و اگر کسی به حرام حلال بگوید مطلق کافر است.
نابایست
نمونه:
ماجرای شگفت انگیز و پندآموزِ نابایست ( �حرام� ) بودنِ کلّه قند روسی که گویا از استخوان الک شده ی مردگان ساخته شده را به یاد بیاورید . . .
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/01/blog - post_26. html
جاودانه
ناروا
ناشایست
Ill - gotten
راغب در مفردات گفته است : ( حرام ) به معنای چیزی است که از آن منع شده باشد، چه این منع به تسخیر الهی باشد، و چه به منع قهری ، و چه به منع عقلی یا منع شرعی یا از ناحیه کسی که اطاعت امرش لازم است .
کاری که عقوبت بدی دارد
کاری که خدا دوست ندارد
محجر
نادرست
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَرُبا Aroba ( پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرمجاز ) ، اَنِخْوَردار Anexvardar ( پهلوى: خوردنى حرام ، آنچه خوردنش شرعاً حرام است ) ، اَرواک Aravak ( پهلوى: حرام ، غیرمجاز ، ناروا ) ، اَشایست Ashayest ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

حرام ، ناشایست و ناروا ، نابجا ) ، اَپیدات Apidat ( پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرشرعى ) ، اَداد Adad ( پهلوى: حرام ، نامشروع ، غیرقانونى ) ، کِرینیک Kerinik ( پهلوى: تحریم شده ، حرام ) ، اَرُبایى Arobayi ( پهلوى: اَرُباییهْ : حرمت ، حرامیت ، عدم مشروعیت ) اَنِخْوَردارى
Anexvardari ( پهلوى: اَنِخْورداریهْ : حرمت خوردنى ها ، شرعاً حرام بودن یک خوردنى ) اَرُواکى Arovaki ( پهلوى: اَرُواکیهْ : حرمت ، ناروایى ، حرامى ، ممنوعیت ، عدم مشروعیت ) اَپیداتى Apidati ( پهلوى: اَپیداتیهْ : حرمت ، ممنوعیت ، عدم مشروعیت و قانونیت ) اَدادى Adadi
( پهلوى: اَدادیهْ : حرامیت ، حرمت ، عدم مشروعیت ) در پهلوى کِرینیدن Kerinidan ( پهلوى: کِرینیتن: تحریم کردن ، حرام کردن اَرُواکینیدن Arovakinidan ( پهلوى: اَرُواکینیتن: تحریم کردن، غیرمجاز اعلام کردن، ناروا دانستن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس