حراف

/harrAf/

    garrulous
    voluble talkative
    glib-tongued
    eloquent
    voluble
    glib tongued
    windbag

مترادف ها

talky (صفت)
پر حرف، حراف

پیشنهاد کاربران

گزافه گو
حَرَّاف: در فارسی به معنی :خوش سخن = eloquent
حَرَّاف: در عربی معاصر: کثیر التحریف =وراج، بیهوده گو، زیاد دروغ میگه، زیاد جعل میکند . . .
حَرَف: از مسیر اصلی کنار رفت، کج رفت، متفاوت شد، متخاصم شد، ضد شد. . .
...
[مشاهده متن کامل]

حَرَّف: بااصرار؛ سخن را ( حرف - کلام - قول - معنی - قانون - دین - روایت - کلمه - لفظ - شنیدنی . . . ) تغییرکرد ومعکوس یا مبهم کرد؛
جابه جا کرد؛وارونه معنی وتفسیر کرد. . .
إنحراف
تحریف
مُنحَرِف
مُنحَرَف
استحرف
استحراف
مستحرف
حریف
. . .
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ75
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ

حراف
سخن ور زبان آور پرگفتار
زیاده گو
پر خرف
حراف haraf , آنکه در گفتن کم نیاورد ، حریف در محاوره زبانی

بپرس