حتم

/hatm/

    certainty
    [rare.] making up ones mind
    [adj.] obllgatory
    necessary
    lncumbent

فارسی به انگلیسی

حتم داشتن
to be sure or positive

حتم کردن
to make sure, to resolve

پیشنهاد کاربران

حتمی ؛ حتم ، حتماً ، منشعب از کلمه ی مهم و دارای اهمیت مرتبط با کلماتی از قبیل حمام ، همّ و غم ، اهمیت ، مهم و. . .
حمام ؛ فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه در پهنه ی واژگان و دریای لغات در امورات زندگی به عنوان اصلی ترین همّ و غم ما در زندگی اونقدر دارای اهمیت و مهم و حتمی است که از خود کلمه ی مهم برای عمل پاکسازی استفاده و کلمه سازی شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

علت استفاده از حرف ( ح ) با نقاشی و نگاره ای که به صورت موج دریا می باشد به جای حرف ( ه ) ، به خاطر کاربرد این کلمه در دو بعد مادی و معنوی یا ظاهری و باطنی یا بیرونی و درونی یا سطح و عمق یا پیدا و پنهان یا تاریک و روشن در جایگاه های کاربردی مختلف برای زمان حال در عالم هستی می باشد.
سخنی سخاوتمندانه ای که آوای حرف ( ح ه ) که یک آوای لطیف از محل صدور آوا می باشد و برای ما دارد در ساختمان دو کلمه ی بحر و بهر قابل شنیدن و دیدن است.
به گونه ای که جانمایی این حرف با دو نگاره در میان ساختمان کلمه ی بحر و بهر در کلمه ی اصلی آن ( بَر ) که باعث منشعب شدن اصطلاح برآمدگی و وَر آمدن و ورزیدگی و ورزش می شود در دو کلمه ی بحر و بر ، اشاره به دارا بودن یک سطح دارای عمق در این مفهوم می باشد.
حرف ح در کلمه ی بحر که به شکل موج دریا نیز می باشد از اون دست کلماتی است که نگاره ی آن با واقعیت امر دارای انطباق می باشد.

حتم. [ ح َ ] ( ع مص ) واجب کردن. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاریخ بیهقی ) . واجب کردن کار بر کسی. ( منتخب ) . || قضاء. حکم کردن. قضا راندن. || محکم بکردن کار. ( تاریخ بیهقی ) . محکم کردن. استوار کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

حتم. [ ح َ ] ( ع ص ) ساده. بی آمیغ. بحت. محت. صرف. و بدین معنی مقلوب محت است. || قضا. ج ، حُتوم. || واجب. ناگزیر. لازم. چیزی که بجا آوردن آن واجب باشد: الوترلیس بحتم ِ کالصلوةالمکتوبة ( حدیث ) . ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

شک را اگر ایرانی بدانیم
حتما = بیشک / بیگمان
حتما = چرا که نه
حتما = صد ( این اقا صد مشکل داره ) ( بطور حتم/قطع = بطور صد )
حتما = صد در صد
حتم به فتح اولو سکون دوم واژه ای عربی است که باهتم/هطم/ حتم/حطم به فتح اول و دوم ارتباطی ندارد. هتم/هطم/حتم / حطم به فتح اول و دوم به معنی خداست، ساکنان نخستین فلات ایران که نه سامی و نه آریایی بودندسرزمین
...
[مشاهده متن کامل]
خود را هتمتی/هطمتی/حطمتی/حتمی و هتلمتی به معنی سرزمین خدا می نامیدند، اکدی ها آنان را الامی ( به کسر اول ) یعنی ساکنان سرزمین های مرتفع می نامیدند، با سقوط تمدن هتمتیها به دست آشوریان و ذکر نام الامی در کتیبه های آشوری، این نام بر این تمد و مردمان آن باقی ماند و به نام تمدن ایلامی /عیلامی شناخته شد.

یقین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
وینیژ ( سنسکریت: وینیشچَیَ )
سونیش ( سنسکریت: سونیشچیتَم )
نیگْم ( سنسکریت: نیگَمَ )
پیوب pyub ( کردی: پیوبِست )