حاکی

/hAki/

    emblematic
    like
    expressing
    [adj.] indicating
    stating

فارسی به انگلیسی

حاکی از اطمینان
assured

حاکی از بد سلیقگی
clumsy
inelegant

حاکی از بلاغت
rhetorical

حاکی از بی حرمتی به مقدسات
profane

حاکی از پشیمانی
penitential

حاکی از پیشروی
on

حاکی از تسلیم
yielding, resigned

حاکی از تعجب
exclamation

حاکی از تقلای زیاد و بی بازده
labored

حاکی از تندرستی
healthy

حاکی از چیزی بودن
smack

حاکی از خشم
glaring

حاکی از خواب و خیال
fancy, faraway

حاکی از درد
pained

حاکی از زبردستی
wicked

حاکی از سلامتی
wholesome

حاکی از شلختگی
sloppy

حاکی از شک
hesitating, incredulous

حاکی از ضعف نفس
weak-minded

حاکی از لاس زنی
come-hither

مترادف ها

expressive (صفت)
رسا، حاکی، پر معنی، اشاره کننده

symbolic (صفت)
رمزی، کنایه ای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی

redolent (صفت)
معطر، بودار، حاکی

indicative (صفت)
دلالت کننده، اخباری، نشان دهنده، حاکی، اشاره کننده، دال بر، مشعر بر

stating (صفت)
مشعر، حاکی

emblematic (صفت)
رمزی، نشانه، حاکی، کنایه دار

symptomatic (صفت)
حاکی، نشانه بیماری، مطابق نشانه بیماری، حاکی از علائم مرض

illative (صفت)
حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده، استنباطی

پیشنهاد کاربران

گویا ، نشان دهنده، راهنمایی کننده
حاکی :بازتاب، بیانگر
نشان دهنده .
نشان گر

بپرس