حاکم

/hAkem/

    governor
    ruler
    dominant
    ruling
    master
    prevailing
    suzerain
    govemor
    magistrate
    [lit.] judge
    winning party
    [adj.] rulinggoverning

فارسی به انگلیسی

حاکم بودن
rule, govern, reign

حاکم بودن بر
dominate

حاکم خودسر
satrap

حاکم شدن بر
overrule

حاکم صلحیه
magistrate

حاکم ظالم
oppressing governor, oppressor

حاکم مطلق
despot

حاکم نشین
governing residence, chief town or residence, governors seat

حاکم کل
governor general

مترادف ها

burgomaster (اسم)
حاکم، شهردار، اعضای شهرداری

governor (اسم)
طرفدار، پروانه، حاکم، سایس، فرماندار، حکمران

magistrate (اسم)
حاکم، دادرس، رئیس کلانتری، رئیس بخش دادگاه

dynast (اسم)
حاکم، سردودمان، عضو سلسله پادشاهان

regnant (صفت)
حاکم، شایع، مسلط، حکمفرما، سلطنتی، سلطنت کننده

پیشنهاد کاربران

حاَکم
واژهای " حاکم و قاضی " در بسیاری از موارد مترداف هستند و در معنایی مشابه یکدیگر استعمال می شوند.
ولی با توجه به معنی لغوی، می توان تفاوت آشکاری بین آنها مشاهده نمود.
قضا به معنی اتمام است .
وقتی دستوری به صورت قطعی تعیین شود و به صورت حتمی به مرحله اجرا برسد به گونه ای که کار تمام شده باشد، از عبارت قضا استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

در قاموس قرآن آمده است : قضا به معنی تمام کردن است.
. مثل‏ فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ . . . قصص:۲۹.
چون موسی مدت را تمام کرد و با اهلش براه افتاد . . .
فَإِذا قَضَیْتُمْ‏ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ‏ بقره: ۲۰۰.
فَوَکَزَهُ مُوسی‏ فَقَضی‏ عَلَیْهِ‏ قصص: ۱۵. گفته‏ اند �قضی علیه� یعنی مرگ را بر او وارد کرد و او را کشت ظاهرا �قضی� در اینگونه موارد به معنی تمام کردن است یعنی موسی مشتی بر او زد و کار او را تمام نمود وَ نادَوْا یا مالِکُ‏ لِیَقْضِ‏ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ‏ زخرف: ۷۷. گویند اى مالک پروردگارت کار را بر ما تمام کند و ما را بمیراند گوید شما ماندنی هستید ایضا آیه‏ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا فاطر: ۳۶. کار آنها تمام کرده نمیشود تا بمیرند. ۱
ولی حکم به معنی اتقان و استحکام است.
در لسان العرب می گوید :
حاکم: "هو الذی یُحْکِمُ الأَشیاءَ و یتقنها" ۲
حاکم کسی است که امور را به صورت متقن و محکم انجام می دهد.
بنابراین می توان گفت " قاضی " کسی است که در داوری مساله را تمام می کند و رای نهایی را صادر می کند.
و "حاکم " کسی است که امور را به صورت دقیق و متقن و محکم انجام می دهد و در این معنا فراتر از داوری و قضاوت است و شامل همه امور می شود.
۱. قاموس قرآن، ج‏۶، ص: ۱۸
۲. لسان العرب، ج‏۱۲، ص: ۱۴۰

فرمانده
رعیت دار. [ رَ عی ی َ ] ( نف مرکب ) دارنده ٔ رعیت . || حافظ و نگهبان رعیت . || پادشاه و حاکم . ( ناظم الاطباء ) .
فرمان فرما
حکم دار. [ ح ُ ] ( نف مرکب ) حاکم .
فرمانروا
شاه
معنی حاکم میشه فرمانروا پادشاه
کسی که تمام کارها را با حکمت ( فایده ) انجام میدهد
طبیب، دانای شهر
رئیس فرمانروا پادشاه
پادشاه رئیس فرمانروا
حاکم در زبان عبری به معنی دانشمند و حاکم دینی به حاکام و سپس به خاخام تبدیل گردیده.
پادشاه، حکمران
دستور دهنده - فرمانده - سلطان - رهبر
فرمان روا ، فرمان فرما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس