سِپَردار
ما در زبان پهلوی واژه ی پانه رو داریم ک ب چم حامی و مراقب هس و از دید من بسیار شایسته بکارگیریه
حامی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پاتار pātār، پان pān ( پهلوی ) 
ایارمند ayārmand ( پهلوی: ayāromand ) 
 اوپستا upastā ( اوستایی ) 
پایو pāyo ( اوستایی ) 
پشتیبان poŝtibān ( دری )
معنیش حمایت کننده است که از القاب حضرت عباسه ( ع )
ظهیر. [ ظَ ] ( ع ص ، اِ ) هم پشت. مدد. یار. یاور. مددکار. ظِهرة. ظُهرة. پشتیوان. پشتیبان. یاریگر. کمک. ج ، ظُهَراء. ( مهذب الاسماء ) : و الملائکة بعد ذلک ظهیر. ( قرآن 4/66 ) . 
بدان منگر ای خواجه گر ظاهری 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
نبینی همی مرد دین را ظهیر. 
ناصرخسرو. 
پشت احکام قران بود به شمشیر خدای
بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر. 
ناصرخسرو. 
نان پاره خویشتن بجستم
از شاه ، ظهیر دولت و داد. 
مسعودسعد. 
ظهیر ملّت و ملک و نصیر دولت و دین
به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب. 
مسعودسعد. 
عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت. ( گلستان ) . || نیم روز. گرمگاه. ظهیرة. ظُهر. || دردپشت رسیده. مبتلی به پشت درد. || قوی پشت از شتر و جز آن : بعیر ظهیر؛شتر قوی ( مذکر و مؤنث در آن یکسان است ) .
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . ( مهذب الاسماء ) :
بهر کار پشت و پناهم توئی
نماینده ٔ رای و راهم توئی . 
فردوسی . 
بیامد ترا کردپشت و پناه 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
کنون زو چه دیدی که بردت ز راه . 
فردوسی . 
که هستی تو پشت و پناه سپاه
ز تو برفرازند گردان کلاه . 
فردوسی . 
ای مرا سایه ٔ درگاه تو سرمایه ٔ عمر
وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه . 
فرخی . 
از پرستیدن آن شاه که دست و دل اوست
جود را پشت و پناه و امن را یسر و یسار. 
فرخی . 
هرچند شها پشت و پناه ضعفائی
دانی که دعای ضعفا پشت و پناه است . 
سوزنی . 
سری که خلق جهان را دل است و پشت و پناه
امین دین اله است وسعد ملکت شاه . 
سوزنی . 
فتادگان جهان را سری و پشت و پناه
که خائفان جهان را پناه تست رجا. 
ابوالعلاء گنجه ای . 
ما را عجب از پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم . 
سعدی . 
خدا پشت و پناهتان ؛ خدا پشت و پناه شما. دعائی است .
اسم من حامی هست حمایت از همه نه حمایت از اینو اون
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل، �حامی الظعینه� که به معنی حامی زنان است.
در جوامع اروپایی به پیروان حام نسبت داده شده و از آن به سیاه برزنگی یادمیکنند hamitic
در صورتی که حامی یکی از سه نژاد سفید بوده ولی بدلیل شباهت چهره آنان به آفریقاییها به آنها نسبت داده شده
حامی : حامی ( عربی ) 1 - منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ 2 - آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، معین ، یاور ، یاریگر ، پشت و پناه ، طرفدار ، هوادار ، پشتیبان. 
سرپرست
حامی ( اسپانسر ) Sponsor : [ اصطلاح بازار یابی ] فردی که معرف مستقیم یک توزیع کننده است و وظیفه ی هدایت و حمایت وی را دارد.
advocate
حمایت کننده از اموال
نگهبان
حمایت می شود
اتالیق
پناه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)