to go to ecstasies, [n.] to have a funny feeling, to undergoan emotional change
حالی کردن
understand, communicate, intimation
حالی کردن با ایما و اشاره
gesture, intimate
مترادف ها
explained(صفت)
بیان شده، حالی
پیشنهاد کاربران
حالی =درزبان لکی به معانی متفاوت ومتعددی به کارمی رود حالی =خالی حالی =به هرحال ، بماند که ، حالی =هنوز، حالی=یک حال عرفانی ومعنوی به من مدهد این اشعارت . حالی=حالی شدن ، فهمیدن ، متوجه شدن ... [مشاهده متن کامل]
حالی=اکنون، الان حالی =تابه حال ، تا به این لحظه حالی =یک دم ، یک لحظه حالی =احوال ، حال ووضعیت
همین دم، اکنون، این هنگامه: ( شماتت اعداءِ حالی برگزیدم ) ( نفثة المصدور ص ۱۶ )