حاصل

/hAsel/

    product
    result
    harvest
    [n.] crop
    produce
    [fig.] result
    [adj.] obtained
    outcome
    outgrowth

فارسی به انگلیسی

حاصل جمع
sum, total

حاصل چیزی بودن
result

حاصل دادن
gain

حاصل شدن
outcome, result, accrue

حاصل شدن به صورت مداخل
issue

حاصل ضرب
product

حاصل ضربی
product

حاصل کار سخت
laboriousness, lucubration

مترادف ها

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

result (اسم)
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل

outcome (اسم)
نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل

upshot (اسم)
خلاصه، نتیجه، سرانجام، حاصل، اخرین شماره

resultant (اسم)
بردار، حاصل

product (اسم)
محصول، حاصل، حاصلضرب، فرااورده، مجموع یا حاصل ضرب

yield (اسم)
محصول، سودمندی، بازده، حاصل

heir (اسم)
واری، اری بر، حاصل، میرای بر

fruitage (اسم)
میوه، میوه جات، حاصل

harvest (اسم)
نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن

outgrowth (اسم)
بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی

perquisite (اسم)
حاصل، چیز اکتسابی، عایدی اکتسابی، عایدی اضافه برحقوق

resume (اسم)
خلاصه، حاصل، خلاصه تجربیات، چکیده کلام

پیشنهاد کاربران

نتیجه و برآیند یک فرآیند یا عمل. نتیجه، فرآورده، برآیند، محصول، بازده و ثمر
حاصل. [ ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حصول. بدست آمده. درآمد. برآمده. برآورده. برداشت. بهره. نتیجه. نتاج. دخل. جدوی. بر. بار. ثمر. ثمره. میوه. محصول :
سی و پنج سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امیدگنج
...
[مشاهده متن کامل]

چو بر باد دادند گنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا.
فردوسی.
نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل.
منوچهری.
کیست مراین قبه را محرک اول
چیست ازین کارکرد بهره و حاصل.
ناصرخسرو.
نگاه کن که از این کار چیست حاصل تو
کنون که بر تو گذشته ست نجمی و شمسی.
ناصرخسرو.
دانی که نیست حاضر و نه حاصل
در خاک و آب و آتش و باد اینها.
ناصرخسرو.
یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد. . .
خیام.
شادی مطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است.
خیام.
روز و شب در تو حاصل است ، که دید؟
روز شب را گرفته اندر بر.
مسعودسعد.
حاصل آن [ راحتی اندک ] اگر مُیسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. ( کلیله و دمنه ) .
گر حاصل کسی ز جهان ناز و نعمت است
دانی چه حاصل است ز مرگ تو ایدرم.
خاقانی.
هیچ حاصل بجز دریغم نیست
زآنچه بر من ز گرم و سرد گذشت.
خاقانی.
از تک و تازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.
خاقانی.
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
عشر انعام بی بهانه اوست.
خاقانی.
زین گران مایه نقد کیسه عمر
حاصل الا زیان نمی یابم.
خاقانی.
آخر گفتار تو خاموشی است
حاصل کار تو فراموشی است.
نظامی.
راه یقین جوی زهر حاصلی
نیست مبارکتر ازین منزلی.
نظامی.
تا نرسد تفرقه راه پیش
تفرقه کن حاصل معلوم خویش.
نظامی.
راحت مردم طلب آزار چیست ؟
جز خجلی حاصل اینکار چیست ؟
نظامی.
دست بسر برزد و لختی گریست
حاصل بیداد بجز گریه چیست ؟
نظامی.
حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه به طاعت است.
نظامی.
گیرم پدرتو بود فاضل
از فضل پدر ترا چه حاصل.
منبع. لغت نامه دهخدا

حاصل:دستاورد.
محصول:دستاورده.
حاصل :فارسی است زیرا از حاسدان و خاسیدن وخاسدن خواستن به دست می آید.
( گفتم چرا در روستا کشاورزان این همه آن را بکار میبرند! )
کالا، فرآورده، برآیند، بار، آیند، آیام āyām ( سغدی )
ما تو زبون های گوناگون زمان ساسانیان واژه ی زایه به چم حاصل رو داشتیم ک از ریشه زاییدن است
از دید من بسیار واژه ی بجاییست برای بکار گیری بجای این واژه های تازی
حاصل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آکام ākām ( کردی )
آیام āyām ( سغدی )
شایه ŝāye، دستاورد ( دری )
ویمند vimand، هنزام hanzām ( مانوی )
پتسار patsār ، داتک dātak ( پهلوی )
دستاورد، نتیجه.
نتیجه = فرجام/ثمر فر جام
محصول/حاصل = فرکام فر کام ( کام و گاها آم = آنچه انسان در ارزوی آن است )
محصولات = فرکامات
( مامور = آنچه از بالا آمده باشد ) = فرآم / دستور
🇮🇷 همتای پارسی: دستآمد 🇮🇷
چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شود دلیل و باعث به وجود آمدن آن چیز دیگر است.
در اینجا چیزی که باعث به وجود آمدن چیز دیگری شده همان علت یا دلیل است و چیز دیگری که به وجود آمده معلول یا نتیجه ( پیامد، حاصل ) است.
پارسی/انگلیسی/آلمانی
اَلفَنجیدن/ergeben / to yield، to give
اَلفَنجِش ( همچنین: اَلفَنجه ) /Ergebnis /result، outcome، conclusion، yield
از چیزی الفنجیده شدن ( پارسی ) = ergeben sich aus etwas ( آلمانی )
...
[مشاهده متن کامل]

( الفنجش ) برابر پارسی ( نتیجه، حاصل ) است.
( الفنجیدن ) برابر پارسی ( بدست آوردن، نتیجه گرفتن، حاصل کردن ) است.
( از چیزی الفنجیده شدن ) برابر پارسی ( از چیزی ناشی شدن، از چیزی نتیجه شدن، از چیزی حاصل شدن )
نکته: واژگان بالا می توانند در دانش مزداهیک و گویاییک ( ریاضی و منطق ) بکارگرفته شوند.
برای نمونه حاصلِ جمع و ضرب یا نتیجه یِ یک برهان و استنتاج.

هم خانواده:محصول
بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه، بار، برداشت، میوه، بهره، سود، درآمد، فایده، نفع، خلاصه، مختصر، القصه

به کشت زار گندم و یا جو و مانند اینها، در استان فارس حاصِل می گویند.
ثمره، فایده، بازده
دستکرد
در لغتنامه زُروان و پهلوی لغت هاچ hāč*←hāz ( مانند هچ←از ) به معنای بدل کردن convert و نتیجه گرفتن result و هدایت کردن lead و راغب کردن incline ثبت شده که شکل گذشته آن هاختن است. بدینسان روشن میشود که لغت هازل←هاسل←حاصل ( پسوند ال مانند کاهل و کاپل=قابل ) نیز از ریشه هاز ساخته شده زیرا حاصل کردن به معنای نتیجه گرفتن و به دست آوردن فرآورده product است که عرب از آن واژگان جعلی محصول و تحصیل و محصل و حصول را به دست آورده است.
...
[مشاهده متن کامل]


*پیرس: Zurvan: A Zoroastrian Dilemma By Robert Charles Zaehner

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)