حاشیه

/hASiye/

    margin
    rim
    verge
    border
    brink
    edge
    edging
    fringe
    periphery
    marginal note
    sdge
    list
    seivage
    limb

فارسی به انگلیسی

حاشیه ای
marginal, wayside

حاشیه بادبان
reef

حاشیه بارانداز
dockside

حاشیه پارچه و بافتنی
selvedge

حاشیه تزیینی
frieze

حاشیه تزیینی درجامه و پرده
fringe

حاشیه جاده
roadside, shoulder

حاشیه چین دار
frill, ruffle

حاشیه خاکی راه اسفالت شده
berm

حاشیه دار
fringed, rimmed, having a margin, hemmed

حاشیه دار کردن
edge

حاشیه دوزی
trimming, faggoting, border, tatting, trim

حاشیه دوزی کردن
bind, border

حاشیه راه
wayside

حاشیه رفتن
evade, quibble

حاشیه زینتی
facing, molding

حاشیه سود
margin

حاشیه صوتی
soundtrack

حاشیه فنجان
edge, brim

حاشیه گذار
edger

مترادف ها

border (اسم)
حد، مرز، سرحد، سامان، حاشیه، لبه، خط مرزی، کناره، خط سرحدی

margin (اسم)
کنار، حد، حاشیه، لبه، تفاوت، بودجه احتیاطی

brink (اسم)
کنار، مرز، لب، حاشیه، طره

gloss (اسم)
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر

braid (اسم)
نوار، حاشیه، گلابتون، قیطان، خیط

fringe (اسم)
چتر زلف، حاشیه، لبه، کناره، چین، حاشیه چین دار، سجاف، ریشه گذاشتن به

verge (اسم)
کنار، نزدیکی، حدود، حاشیه، لبه

margent (اسم)
حاشیه، لبه، کناره، حاشیه کتاب

listel (اسم)
باریکه، حاشیه، کناره

purl (اسم)
حاشیه، گلابتون، زری، فش، سرمه، کوک برجسته و قلابی، زمزمه آب، صدای شرشر، مشروب مالت، ابجو دارای ادویه معطر، حلقه دود یا بخار

brim (اسم)
کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع

fixing (اسم)
لوازم، حاشیه، تثبیت، ثبوت

outskirt (اسم)
مرز، حاشیه، حومه، حوالی

marge (اسم)
کنار، حاشیه، لبه

rand (اسم)
کنار، مرز، نوار، حاشیه، لبه، برامدگی لبه طبقات سنگ، تسمهء اهنی، تکه دراز گوشت

selvage (اسم)
مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت

selvedge (اسم)
مرز، حاشیه، لبه، گرد بافت

پیشنهاد کاربران

بنظرم معرب گوشه باشد چون میدانید که عربی را ایرانیان با مصدرهای فارسی و قالبهای سیبویه شیرازی ساختند وکم کم نقطه وزیر وزبر را یزید فارسی و احمد بن خلیل درست کردند
به حد خروجی عوارض زمین حاشیه می گویند.
آدم حاشیه داریست👈🏼 آدم جنجال کُنیه ( بپاگَریه. . . )
اون حاشیه ها هستم👈🏼اون کناره ها ( گوشه ها. . . ) هستم
عغاتعااعثع
کرانگاه
گوشه و کنار ( در گزاره هایی چون نمونه ی زیر )
در دیدار آقای بلندکن با وزبران برونمرزی عربستان، بحرین، کویت، قطر و �امارات متحده عربی�، در گوشه و کنار ( حاشیه ) همایش همگانی ( عمومی ) سازمان ملت ها که ۹۰ دقیقه بدرازا کشید، همتایان وزیر برونمرزی �یانکی� ها این پرسش را در میان نهادند که �اگر بازگشت به ꞌبرجامꞌ انجام پذیر نشد، آنوخت برنامه ی ب یا جایگزین چیست. �
...
[مشاهده متن کامل]

هامش. . . . تعلیقه. . . .
معنی حاشیه یعنی :جیغ
حاشیه : marge

حاشیه:[ اصطلاح فرش بافی] معمولاً به دو شکل باریک و پهن اطراف طرح مرکزی فرش را می پوشاند و وجود یک حاشیه پهن در میان حاشیه های باریک باعث می شود تا تعداد آنها فرد باشد.

- همراهان
- ملازمان
- اطرافیان
دامنه
اطراف
لبه
کناره
نت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس