sharp (صفت)تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، بران، هشیارtorrid (صفت)سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرمacute (صفت)تند، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید، تیزhot (صفت)تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفتهkeen (صفت)تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه
حادّ:١. سخت، دشوار؛ پیچیده، بغرنج؛ ناگوار، مرگبار۲. برنده، تیز۳. بی - چون - و - چرا، سددرسد، سددرسدی۴. رخنەگر، رخنەکننده، کارساز، کارآمد۵. تند، تندمزه، زبانگز۶. [پزشکی، در برابرِ بیماریِ دراززمان] ( بیماریِ ) کوتاەزمانChronic >>> مزمنAcute >>> حادمزمنبیماری خطرناک و مهلک، شدیدحاد:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی تند است و آن مرکب از تلخی و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزای آن است.سخت سهمگینقاطعتند و تیز، بیماری سختتخلص شاعر و نویسنده معاصر حامد میرزایی است .+ عکس و لینک