کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن
champ(فعل)
جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن
chew(فعل)
جویدن، خاییدن، تفکر کردن
munch(فعل)
جویدن
chaw(فعل)
جویدن، با دندان خرد و پاره کردن
masticate(فعل)
جویدن، خاییدن، نرم کردن، چاوش کردن، بزاقی کردن
پیشنهاد کاربران
ترکی هست از چونمک chevnemek یعنی چویدن یا همون جویدن. حالت مفعولی جویندن، لذا کلمه جونده از حالت مفعولی این کلمه در ترکی میاد یعنی چونمک یعنی جوندگان تمام فعلهای فارسی عینا از ترکی وارد شده و گروه هند اروپایی افسانه اروپایی ها برای دست بردن در فرهنگ و تاریخ دیگران هست. چون برای اونا واقعیت یک ریال ارزش نداره فقط منافع ... [مشاهده متن کامل]
" بنام خدا " در فرهنگ و گویش محلی ما ( کهگیلویه، لنده ) به جویدن خواش ترار = خاش ترار یا خاشت کندن و خاشت نیز می گویند .