جوع

/ju~/

    hunger

فارسی به انگلیسی

جوع بقر
bulimia

جوع داشتن
hunger

مترادف ها

esurience (اسم)
از، حرص، پر خوری، جوع، گرسنگی، ولع

پیشنهاد کاربران

سَما لی وَبی مِن شِدَّةِ الجوعِ ما بِهِ
بِبَیداءَ لَم تُحسَس بِها عیشَةٌ رَغدُ
بحتری
جوع: بر وزن جود به معنای گرسنگی
صَمْت و جوع و سَحَر و عُزْلَت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
صمت: سکوت
سحر: سحر خیزی
عزلت: انزوا و خلوت نشینی با خودو خدا
ذکری به دوام: هر لحظه متنبه و آگاه بودن به احوال خویش و هستی وخالق آنها.
پرخوری بیمار گونه
جوع: گرسنگی،
سدجوع: تناول کردن غذا و سیرشدن
محاح
گرسنگی