جوش زدن


    boil
    fret
    fume
    stew

فارسی به انگلیسی

جوش زدن بی خود
fuss

جوش زدن پوست
eruption

مترادف ها

break out (فعل)
تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن

effervesce (فعل)
جوش زدن، گازدار کردن

پیشنهاد کاربران

جوش واژه فارسی و به معنای غلیان و فوران و به بلوغ رسیدن می باشد این واژه در اوستا به شکل �یاوشتی� وجود داشته است .
واژه های young انگلیسی - jeun فرانسوی و jung آلمانی برگرفته از این واژه هستند .
جوشماک در ترکی از جوشیدن فارسی گرفته شده است
get a rash
have a cow
Break out in rash