جور

/jowr/

    companion
    sort
    kind
    variety
    manner
    mate
    pair
    fellow
    alike
    similar
    assorted
    harmonious
    symmetrical
    oppression
    [n.] sort
    [adj.] alike
    accordant
    becoming
    class
    commensurate
    compatible
    complement
    consistent
    description
    homo-
    iso-
    favorable
    fitted
    inhumanity
    just
    line
    lot
    maltreatment
    manners
    match
    order
    right
    rigor
    rigour
    seasonable
    species
    stamp
    synchronous
    timely
    true
    type
    walk
    way
    oppresion

فارسی به انگلیسی

جور امدن با
fit

جور بودن
comport, match, accord

جور بودن رنگ ها با هم
blend

جور بودن طراحی و تصنیف
balance

جور درامدن
suit

جور درمانی
homeopathy

جور دیده
aggrieved

جور دیگر
otherwise

جور ریختی
isomorphism

جور شدن
match, mate

جور شده
assorted

جور شده با
fitted

جور شده با تعدیل و تنظیم
tailored

جور شده با خیاطی
tailored

جور فشاری
isometric

جور نبودن
disagree

جور نیامدن
clash

جور و جفا کردن
aggrieve

جور کردن
adjust, accommodate, accord, assort, class, fit, harmonize, mate, scrape, suit, tailor, true, to assort, to classify, to harmonize, to pack (as cards)

جور کردن مجدد
refit

مترادف ها

kind (اسم)
جور، قسم، گروه، دسته، طبقه، نوع، جنس، گونه، طرز، کیفیت، در مقابل پولی

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

class (اسم)
جور، گروه، دسته، طبقه، نوع، رده، رسته، زمره، کلاس، سنخ، هماموزگان

tyranny (اسم)
جور، حکومت استبدادی، ظلم، ستم، ستمگری، حکومت ستمگرانه، ظلم و ستم

oppression (اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد

genre (اسم)
جور، قسم، دسته، نوع، جنس، طرز

genus (اسم)
جور، قسم، دسته، طبقه، نوع، جنس، سرده

ilk (اسم)
جور، طبقه، نوع، گونه، خانواده

sort (اسم)
جور، قسم، طبقه، نوع، رقم، گونه، طرز

accordant (صفت)
مطابق، موافق، جور

compatible (صفت)
موافق، جور، سازگار، همساز، دمساز

identical (صفت)
جور، مساوی، یکسان، عینی، همان، منطبق با

concordant (صفت)
قبول کننده، موافق، جور، خوش اهنگ، هم نوا، هم اهنگ

identic (صفت)
جور، مساوی، یکسان، عینی، همان، منطبق با

پیشنهاد کاربران

جور=ستم بیداد ظلم این واژه چون حرکتی ندارد پارسی است هنوز در آن تحقیق نکرده ام شاید چور و یا گور و یا ژور و یا اصلا خود زور و زور گویی بوده هریک از عزیزان که تحقیق کند و درست آن محقق شود عالی است
جُور= اجاره کردن کرایه کردن کار راه انداختن موقت درمانده چه با کرایه و چه اجرت روز مز د خلاصه ردیف کردن امور مورد تقاضا است و عربی هم می باشد ولی جور و ستم پارسی است چون هیچ گونه واکه مصوت ششگانه عربی
...
[مشاهده متن کامل]
را پذیرا نمیشود چون ایرانیان و پارسیان مخالف انسان کرایه ای بودند. و برای انسانیت و کوشش تولیدات دامی و کشاورزی بقول اعراب تعاون داشتند و من در شگفتم واژه تعاون باید پارسی باشد چون با حرفنون ختم میشود این واژه از کجا به سوره مبارکه تعاون راه پیداکرده و در آخر سوره دوقبضه ثبت شده و یم نعون الماعون نعون و ماعون هردو مشتق از تعاون است و لذا اجاره ومزدوری در ایران قدیم اکراه بوده ولی دهقانی که اگر حساب کنیم خرج و برجش را دهقان هم باندازه مالک سهم می برده یعنی یک پنجم بدون خرج و یک هم هفتم سهم خرکاری و یک دهم سهم گاو سواری خرمنکوب یا بردی سواری که معمولا آنهم بچه خوددهقان بود و تا موقعیکه خربزه کاری در روستا داشتیم تیم خربزه کاری دوارده نفر لازم دارد این دوازده نفر حرفه ای هیچکدام اجاره ای نبودند و همه هم از برکت باران بندسارشان پرآب و تا یکماه بعد سال نو آب داشت بعد که آب خشک میشد یک شخم عمیق که به آن شیار عمیق میگوییم وبعد سله شکنی اقدام بکاشت بیست هکتار یا سی هکتار خربزه که اصلا کارگراجاره ای نه تخصص دارد و نه پیدا میشود ولی همه یاور هم بودیم امروز برای من فردا برای شما پس جور بدون حرکتهای عربی مانند فتحه و کسره وضمه بیداد و ستم میشود فکر کنم بخاطر معنی اجاره انسانیت باشد چون در ایران زمین کارگر اجاره ای نبود

معنی فامیلی ئیلاد چیست
در کوردی هم معنی مانند می دهد هم معنی جستجو کردن
شیوه و روش
گمان می کنم واژه جور /jōr/ به معنای ستم، که عربی دانسته می شود، واژه ای ایرانی و همان زور پارسی باشد. ( در همین واژه نامه دهخدا یکی از معناهای واژه زور، را جور و جفا یاد کرده است ) . در پارسی میانه واژهٔ زور /zūr/ به شکل zōr خوانده می شد. واج ‹ز› پارسی میانه در گویش ها و زبان های دیگر ایرانی گاه به ‹ژ› و ‹ج› می ترادیسد ( =تبدیل می شود ) . برای نمونه ‹روز› در برخی زبانها و گویش های ایرانی ‹روژ› یا ‹روج› گفته می شود. یا به جای ‹زیر› می گویند ‹جیر›. یا برای نمونه به ‹ژرف› در فارسی میانه می گفتند ‹زَفر›.
...
[مشاهده متن کامل]

به همین آوند ( =دلیل ) گمان می کنم واژه جور /jōr/ واژه ای ایرانی است و عربی آن را از ما گرفته است.

جور، به معنای میل و عدول است. و وجه اشتقاقِ جار به معنای همسایه، آن است که همسایه چون خانه اش در نزدیکی خانه ای قرار دارد که به سمت او میل نموده است به این معنی آمده است.
اما در مورد ستم هم باید گفت که چون ستم نوعی عدول و انحراف است ( عدول از حق یا انحراف از راه حق ) لذا به آن ، جور گفته شده است. اما صرف فعل جار از مصدر جور به معنای ستم کردن بدین ترتیب است:جار ، جَارَا، جَارُوا، جَارَتْ، جَارَتَا، جُرْنَ، جُرْتَ، جُرْتُمَا، جُرْتُمْ، جُرْتِ، جُرْتُمَا، جُرْتُنَّ، جُرْتُ ( ستم کردم ) ، جُرْنَا
...
[مشاهده متن کامل]

فرازی از مناجات شعبانیه در این زمینه :إِلٰهِی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها. خدایا من بر خویشتن ستم کردم در آن توجهی که بدان کردم پس واى بر او اگر نیامرزی او را.

جور واژه ای فارسیست
می توان گفت 《جور》شکل دیگر 《گونه》است و بااندکی تغییر به این شکل در آمده.
مانند :
چجوره=چگونه
اگر به گونه ای دیگری بنگریم می توانیم بگوییم از واژه ی《هور》گرفته شده.
جنابان
قارپوز از فارسی رفته به ترکی
خار پوز یا خاربیز به معنی خیار بیضی شکل است در کوردی هم هست
مانند=خرپزه یا خربزه
خارپز یا قار پیز
جور jur در زبان ارمنی به معنی آب است
قسم - نوع - گونه
species
قبیل، قسم، گونه، نوع، شق، شیوه، طور، نحو، نمط، نهج، وجه، سازگار، متناسب، موافق، هماهنگ، شبیه، مانند، متشابه، مثل، جفت، مرتب، یکدست
یکدست
ستم ، ظلم
ستم
جور در زبان گیلکی به معنای بالا است
جور به فتح و با جور به فتح ساکن تفاوت دارد لطفا فتحه و کسره آنها را مشخص یا به گونه ای جدایهم یا زیر هم معنی کنید
نوع
مانند
در لهجه اصفهانی - جوریدن!
جُستن، تجسس، پژوهیدن، جست و جو کردن، تفحص کردن، تفتیش کردن، کندوکاو کردن -
طلب کردن، پرسیدن - یافتن، پیدا کردن
مثال: دادا بِجور لیوانم رو برام بیار >>> داداش پیدا کن لیوانم رو برام بیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس