bob
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مجاور بودن، محدود کردن، هم مرز بودن، جهیدن، خیز زدن، محدود ساختن
پریدن، جهیدن، لی لی کردن، جهش کردن، قابل ارتجاع بودن، حالت فنری داشتن
پیشنهاد کاربران
باران اشکم می رود ، وز ابرم آتش می جهد
با پختگان گوی این سخن ، سوزش نباشد خام را
سعدی
با پختگان گوی این سخن ، سوزش نباشد خام را
سعدی
پرش
فوران
فرار کردن