travel (اسم)حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحتglobe trotting (اسم)جهانگردیtourism (اسم)جهانگردی، گشتگری
جهان دیدن. [ ج َ دی دَ ] ( مص مرکب ) سیاحت. جهان گشتن. جهانگردی :بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاققندیل بکش تا بنشینم به ظلامی. سعدی. - امثال :جهان دیدن به از جهان خوردن .توریسم، حمید رضا مشایخی - اصفهانتوریسم، جهانگردیحمید رضا مشایخی - اصفهانمجید علیائی جواب توریسمجهانگشت+ عکس و لینک