جنگی

/jangi/

    belligerent
    martial
    military
    warlike
    feisty
    scrapper

مترادف ها

scrapper (اسم)
خروس جنگی، دعوایی، جنگی، اوراق کننده

fire eater (اسم)
خروس جنگی، جنگی، شعبده باز، شعبده باز آتش خوار، ادم فتنه جو

military (صفت)
جنگی، نظامی، ارتشی

martial (صفت)
جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی

bristly (صفت)
زبر، دارای موی زبر، جنگی

warlike (صفت)
ستیزه جو، ستیز گر، جنگی، جنگ دوست، رزمجو، امادهجنگ

پیشنهاد کاربران

نبردپیشه . [ ن َ ب َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) زحمت کشیده و مشقت دیده در جنگ و معتاد به جنگ و جدال . ( ناظم الاطباء ) . || جنگی . جنگاور. که مرد میدان جنگ و نبرد است . رجوع به نبرد شود.
سریع و چابک
حربی. . . .
کارزاری. ( ص نسبی ) منسوب به کارزار. راجع بجنگ. || جنگی. جنگجو. معارک ( اعم از انسان یا حیوان ) : پس هزار سوار بگزید ( سلیمان ) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم، ایشان اجابت کردند و برفتند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

همان کارزاری سواران جنگ
بتن همچو پیل و بزور نهنگ.
فردوسی.
بجائی که پرخاش جوید پلنگ
سگ کارزاری چه سنجد بجنگ.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که درّنده شیر
نیارد سگ کارزاری بزیر.
فردوسی.
تهمتن کارزاری کو بنیزه
کند سوراخ در گوش تهمتن.
منوچهری.
فرمود [ یعقوب لیث ] تا گاوان بیاوردند کارزاری و اندرافکندند بسرای قصر اندر. چون سر محکم بیکدیگر فشردند. . . ( تاریخ سیستان ) .
صد مرد گزید کارزاری
پرنده چو مرغ در سواری.
نظامی.
چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری.
نظامی.

جنگاور، مبارز

بپرس