جنس

/jens/

    goods
    commodity or commodities
    quality
    gender
    genus
    breed
    commodity
    line
    material
    merchandise
    rate
    sex
    ware
    commodity or commoditles
    kind
    stamp
    quilty
    product

فارسی به انگلیسی

جنس احتکاری
hoard

جنس با تخفیف زیاد
giveaway

جنس بد
base, execrable

جنس بدل
rip-off

جنس بنجل
sleaze

جنس پایاپای
exchange

جنس خنثی
neuter

جنس درخت پروانه
laburnum

جنس ذکور
mankind

جنس زن
woman, womankind

جنس لابورنم
laburnum

جنس لطیف
fair sex, the gentle(or fair) sex

جنس ماده برخی پرندگان
jenny

جنس نر
tom

جنس نیلوفری
convolvulus

مترادف ها

breed (اسم)
نوع، جنس، گونه، اعقاب، اولاد

material (اسم)
ماده، جسم، جنس

substance (اسم)
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی

stuff (اسم)
ماده، چرند، کالا، چیز، جنس، پارچه

kind (اسم)
جور، قسم، گروه، دسته، طبقه، نوع، جنس، گونه، طرز، کیفیت، در مقابل پولی

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

mettle (اسم)
غیرت، گرمی، جنس، فطرت، جرات، خمیره

commodity (اسم)
متاع، کالا، جنس، وسیله مناسب

ware (اسم)
متاع، کالا، جنس، اجناس، کالای فروشی

genre (اسم)
جور، قسم، دسته، نوع، جنس، طرز

gender (اسم)
قسم، نوع، جنس، تذکیر و تانیی

genus (اسم)
جور، قسم، دسته، طبقه، نوع، جنس، سرده

پیشنهاد کاربران

خیلی از گ ها در پارسی از سوی عرب ها به ج دگرش یافته است چون آنها گ در زبان خود نداشتند و برای این واژه هم همینگونه است ( به دیدگاه کاربر /ایرزاد ایرزادی/ در زیر این دیدگاه سری بزنید )
جنس برابر نژاد است.
جنس ( نر و ماده، گونه ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سَس sas ( سنسکریت ) .
جنس ( کالا ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دَسَن dasan ( اوستایی ) . فاگاد ( سنسکریت: بهاگادهیا bhAgAdhyA ) .
اجناس: دسنل dasanel ( دسن با پسوند جمع لکی اِل ) ، فاگادان.
جِنس
واژه ای اَرَبیده ی " گِنش " پارسی است .
گِنش. هم خانواده با : گون ، گونه ، گین ، گَن ، گِن ، گان ، گانه ، گُن پارسی و به مینشِ : نوع ، قِسم ، جور ، طرز است.
وامواژه های پارسی با وات گاف در اربی به جیم دگریده می شوند مانند :
...
[مشاهده متن کامل]

مگوش = مجوس
نرگس = نرجس
جمع = گَم ، گَمب و بسیاری دیگر

واژه جنس
معادل ابجد 113
تعداد حروف 3
تلفظ jens
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jens
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
این واژه پارسی است بنگرید به این واژه در زبان های هندواروپایی دیگر :لاتین genus، انگلیسی gender و فرانسوی gendre.
جِنس ( مفرد ) = جمع:أجناس: نوع مواد یا ترکیبات واخلاط . . . Material Types
تجانُس: توافق وتطابق دو شئ با هم= تطابق ( طباق ) .
جِنسیَّة: شناسنامه ثبت أحوال = مدرک ثبت ولادت.
جنسیَّة أجنبیة: شناسنامه خارجی ، أتباع خارجی.
...
[مشاهده متن کامل]

جنس واحد: نوع واحد؛ از یک ماده تشکیل شد، از یک ملّت، از یک مذهب، . . .
homogeneous
حلیب مُتجانس: شیر هموجینزه ( متعادل - همنواخت ) شده
homogenize milk
جَنَسَ - تجانس - مُجانسة . . .

مواد مخدر
میشه اونایی که میگن این واژه عربیه ، بفرمایند که ، تو زبان انگلیسی چی می کنه ؟و تو زبان لاتین ؟ نه عزیزم این واژه هند و اروپایی است ، بیشتر واژه های عربی از زبان های ایرانی و . . . گرفته شده است
ژاد: جنس
ژادینگی: جنسیت
کلیه افراد انسانی از لحاظ جنسی از پنج حق بنیادی بر برخوردارند و نه تنها از یک حق.
الف - هرفرد انسانی از این حق طبیعی و الهی برخوردار است که یک بار در قالب جسمانی مردانه و یک بار در قلب جسمانی زنانه در دو عالم مستقل با دو طبیعت و کیهان مادی و پشت سر هم زیست نماید و زوجیت با غیر و عشق به غیر و تولید مثل را تجربه کند.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - هرفرد انسانی از این حق برخوردار است که یک بار در قالب جسمانی مردانه و یک بار در قالب جسمانی زنانه در دو عالم مستقل با دو طبیعت و کیهان روحی زیست نماید زوجیت با غیر و عشق به غیر و تولید مثل را تجربه نماید.
پ - هر فرد انسانی از این حق برخوردار است که سه بار به شکل دوقلوی های خویش؛ دوبار هم جنس ( نر - نر و ماده - ماده ) و یک بار غیر هم جنس ( ماده - نر ) در سه عالم مستقل با سه طبیعت و کیهان روحی پشت سر هم زیست کند و زوجیت با خود و عشق به خویشتن را بدون تولید مثل تجربه کند.
مجموعا هر فرد انسانی دارای پنج سرنوشت جنسی و عشقی می باشد. در طول تاریخ تاکنون انسان بر این باور بوده است که تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی می باشد. بخصوص متدینین بر این باورند که پس از مرگ طبیعت را پشت سر باقی خواهند گذاشت و مردانه یا زنانه پا را در عرصه عالم برزخ خواهند گذاشت و آنهم با بدنی نرم و ظریف و لطیف و نامرئی. غافل از آش شله قلم کاری که دست تقدیر و قضا و قدر برای انسان از پیش پخته است. با اندک تاملی می توان دریافت که هر فرد انسانی یک موجود واحد و یگانه و منحصر به فرد نیست بلکه مجموعه ای از 10 انسان که از پنج مرد و پنج زن که در هم ادغام شده اند و در حال حاظر و در این عالم ناسوتی - شهودی فقط یکی از آنها با حواس پنجگانه قابل دریافت است و 9 تا از آنها فقط بصورت امکانات بالقوه و الگوهای ثابت در پشت پرده ضخیم ظاهری مثل جواهرات پنهان اند و تنها با تیزبینی دیدگان دل و باطن قابل رویئت. یک شاعر و عارف زَبَر دست میتوانددر این باره دفتر هفتم مثنوی مولانا را در قالب پنج گات یا سرود بسراید و آنرا به اتمام برساند طوریکه نگرش نوینی از هفت شهر عشق و هفت وادی عارفانه ایجاد شود. مه بانگ های پی در پی و نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی ؛ عوالم هفتگانه ؛ هفت نظم و سامان طبیعی و کیهانی ؛ مراتب اصلی هفتگانه و مرتب فرعی بیشمار هستی ؛ دوره های بیشمار منازل هفتگانه نزولی و صعودی حرکت هستی ؛ آسمان ها و زمین های هفگانه هم بهتر است در پنج سرود گنجانده شوند تا از این طریق Genesis nova داستان نوین آفرینش تدوین گردد و رقیب علمی سر سخت Genesis یا داستان خلقت موسا شود.
البته در این راه اول باید شعله های سوزان آتش شهرت طلبی و نام آوری را در سر لوحه های سر و دل خاموش نماید و هدف و نیت اش تنها لمس و احساس حقیقت و درک حکمت الاهی باشد.

جنس SEX :[اصطلاح جامعه شناسی] تفاوتهای بیولوژیک و آناتومیک که زنان را از مردان متمایز می سازد.
منبع https://rasekhoon. net

نابکار بهانه جو
پلید و نابکار و به بچه بهانه گیر هم جَنَس میگویند هنوز در خراسان مرسوم است مثلا میگویند گم کن آن ادم جَنَس را
جنس ماده :
ماده، مادینه، مؤنث، زن ، دختر
جنس نر:
نر، مذکر، نرینه، مرد، پسر
دودیسی جنس :
دودیسی جنسی به تفاوت رخ مانه جنس نر با ماده ( یا به بیان ساده تر تفاوت ظاهری ) در یک گونهٔ زیستی گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

جنس یک سازواره ( موجود زنده ) است که سلول جنسی تخمک را می سازد.
جنس در منطق یکی از کلیات خمس، به معنی مفهومی کلی است که عام تر از ذات افراد خود است. مثال مشهور آن مفهوم جنس حیوان است که اعم از نوع انسان یا نوع اسب است.
جنس در موسیقی :
واژه جنس ( و در حالت جمع، اجناس ) برای توصیف دانگ ها یا مجموعه هایی کوچک ( معمولاً متشکل از سه تا پنج نت ) گفته می شود که کوچک ترین اجزای سازندهٔ گام های مختلف موسیقی هستند.
احتمال دارد که واژهٔ جنس ( که از زبان عربی به فارسی و ترکی نیز وارد شده است و برای همین مفهوم به کار می رود ) ، در اصل از کلمهٔ یونانی γένος ( جینوس ) مشتق شده باشد که در زبان هایی نظیر انگلیسی نیز به صورت genus دیده می شود

سنخ
( = نوع ) این واژه عربی است و پارسی آن این است:
رِگْز ( کردی: ره گه ز )
( = کالا، متاع ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دَسَن ( اوستایی )
پَنیا ( سنسکریت: پَنیَ )
ویساس ( سنسکریت: ویسَس )
هاگاد ( سنسکریت: بْهاگادهِیا )
لِخان ( سنسکریت: لِخَنَ )
( = نر و ماده ) این واژه عربی است و پارسی آن این است:
سَس ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس