جنبش

/jonbeS/

    movement
    motion
    shaking
    oscillation
    action
    jerk
    locomotion
    shake
    stir
    toss
    wag
    waggle
    wriggle
    erection

فارسی به انگلیسی

جنبش ازادی زنان
feminism

جنبش اندام
gesture

جنبش انگیز
motive

جنبش بالا و پایین
jounce

جنبش برابری زن و مرد
feminism

جنبش برای سرکوبی انقلاب
counterrevolution

جنبش پذیر
movable, unatable

جنبش دادن
to move

جنبش دودی
peristalsis

جنبش زا
impetus

جنبش سریع
clip

جنبش شناسی
kinematics, kinematice

جنبش فرا روانی
psychokinesis

جنبش مدرسی
scholasticism

جنبش مساوات طلبی زنان
womens moveme, womens lib

جنبش موجی
undulation

جنبش ناپذیر
immobile, unshakable, stable

جنبش ناگهانی به جلو
lunge

جنبش نوین
new wave

مترادف ها

cause (اسم)
سبب، جنبش، عنوان، هدف، جهت، علت، سرمایه، مرافعه، موجب، انگیزه، نهضت، باعی، موضوع منازع فیه، موری، منبع

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

stir (اسم)
فعالیت، حرکت، جنبش

move (اسم)
اقدام، حرکت، جنبش، تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یا بازی

movement (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع

motion (اسم)
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش

travel (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحت

jiggle (اسم)
جنبش، تکان اهسته

vibration (اسم)
جنبش، نوسان، تردید، لرزش، اهتزاز، لرزه، ارتعاش، تموج

commotion (اسم)
جنبش، اشوب، اغتشاش، اضطراب، هیاهو

inanition (اسم)
جنبش، تحریک، انگیزش، بی روحی، بی جانی، جمود

bustle (اسم)
جنبش، تقلا، کوشش، شلوغی، تکاپو، تلاش، های و هوی

rock (اسم)
جنبش، تخته سنگ، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره

flicker (اسم)
جنبش، سوسو

locomotion (اسم)
حرکت، جنبش، نقل و انتقال، مسافرت، تحرک، نقل و انتقال نیرو به وسیله حرکت

jar (اسم)
جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع

heartbeat (اسم)
جنبش، احساسات، ضربان قلب، تپش دل

tremor (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

libration (اسم)
جنبش، نوسان، جنبش نمایان ماه، ارتعاش، جنبش ترازویی و حرکت موازنه ای

tremour (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

vibratility (اسم)
جنبش، نوسان، تردید، اهتزاز، لرزه، ارتعاش، قابلیت ارتعاش

vibrational (صفت)
جنبش، نوسان، تردید، اهتزاز، لرزه، ارتعاش

پیشنهاد کاربران

جنب و جوش یا تکاپو مشروع رسمی یا غیر رسمی
سُک
واژه جنبش
معادل ابجد 355
تعداد حروف 4
تلفظ jombeš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر از جنبیدن ) [پهلوی: ĵunbišn]
مختصات ( جُ بِ ) [ په . ] ( اِمص . )
آواشناسی jonbeS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
پارسی گفت شد یک مشت پان ترکیسم هر واژه پارسی باش رو می گوید ترکی مثل این آقا یا خانم اوزرا نه تحقیق کرده چی فقط می گویند ترکی که نیست جنبش یک واژه پهلوی واژه اصیل ایرانی که دردر لغت نامه دهخدا هم پارسی یاد شده به سوز پدر پان ترکیسم دروغگو و جعل کنده تمام
واژه جنبش کاملا پارسی است چون درعربی می شود انقلاب یا ثورة در ترکی می شود Devrim این واژه یعنی جنبش صد درصد پارسی است.
جنبش - تکان خوردن
جوشیدن از فعل تورکی جوشماق مثل سماور جوشدی. یا. علم جوشدی گرفته شده است. در بعضی روستاها علم امام حسین در روز عاشورا خود به خود به حرکت در می آید. که اصطلاحا می گویند. علم جوشدی.
نوسان
تحرک . . . . حرکت کردن . . . . . تکان . . . .
تغییر تفکر . . . . . . حرکت سیاسی . . . .
من زدم مهنی واژگانحنبش این اومد من که از این یکی و چند تای دیگه رازی تیستم
جنبش از جوشماق تورکی است. فعل جوشیدن از جوشماق تورکی گرفته شده است.
حرکت، تکان خوردن،
سک، اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول، بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت
جنبش :
دکتر کزازی در مورد واژه ی جنبش می نویسد : ( ( جنبش در پهلوی در ریخت یومبشن yumbišn و جمبشن jumbišn بکار رفته است . ) )
( ( نخستین که آتش ز جنبش دمید،
ز گرمیش بس خشکی آمد پدید؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )
سک
آیا انقلاب از حیث معنایی با کدام گزینه نزدیکتر است ؟ الف ) اصلاح ب ) جنبش ج ) شورش
لرزش
هید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس