جنب

/janb/

    polluted
    ceremonially unclean
    adjacent
    adjoining
    alongside
    against
    apart
    contiguous
    motion
    move
    movement
    wave
    wet dream

فارسی به انگلیسی

جنب و جوش
bustle, dynamism, flutter, push, scramble, hoopla, hustle

جنب و جوش داشتن
vibrate

مترادف ها

side (اسم)
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

next (حرف اضافه)
جنب

پیشنهاد کاربران

طف
سلیم
جُنُب: به کسی می گویند که پس ازکارهای زناشویی یا خاب شب آلوده شده باشد.
اجتنبوا: جنب به معنای پهلوی انسان است. وقتی انسان چیزی را بخواهد و دوست بدارد، با روی خود به سمت آن می رود، و اگر چیزی را دوست نداشته باشد، و بلکه از آن متنفر باشد پهلوی خود را به آن کرده و سپس از آن دور می شود. اجتناب از کلمه ترک رساتر است.
جَنب:جنب در لغت به معنی پهلو است و سپس به هر چیزى که در کنار چیزى قرار گرفته باشد اطلاق می شود ، همانگونه که یمین و یسار به معنی طرف چپ و راست بدن است ، سپس به هر چیزى که در این ناحیه قرار گیرد یمین و یسار گفته می شود . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 511 ) .
جنب ، janb ، کنار ، پهلو ، مجاور ، جانب
جنب jo neb , محتلم ، مردی که خروج منی داشته وغسل بر وی واجب شده
جُنب: تکان، حرکت
جَنب: کنار، پهلو

بپرس