جمله

/jomle/

    the whole
    all
    sentence
    term
    expression
    [gram.] sentence
    [math.] term

فارسی به انگلیسی

جمله بندی
phrasing, phraseology, wording

جمله پایه
independent clause

جمله شرطی
conditional

جمله مرکب
complex sentence, compound sentence

جمله معترضه
obiter dictum, parenthesis

جمله منفی
negative

جمله همبافت
complex sentence

جمله همپایه
compound sentence

جمله واره
clause

جمله واره فرعی
subordinate clause

جمله واره وابسته
dependent clause

جمله ی معترضه
digression

مترادف ها

total (اسم)
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع

sum (اسم)
جمع، مجموع، مبلغ، جمله، حاصل جمع

sentence (اسم)
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله

term (اسم)
دوره، شرط، لفظ، مهلت، مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی

پیشنهاد کاربران

"مَرواژ"
مرواژ به جای فرواژه یا اصطلاح [جمله] در رایش ( ریاضی ) .
مرواژ، واژه ای پیشنهادی ست که از دو بخش مر ( =شماره ) و واژ ( =واژه ) فراهم آمده است.
در رایش یا ریاضی، بخش معادله ها، ما واژه ی [جمله] را داریم، مرواژ یا جمله بخش هایی از معادله است که با [مثبت منفی] از هم جدا می شوند.
جمله؛ فلسفه ی ایجاد و مفهوم این کلمه در مطلب تحلیلی زیر تبیین گردیده است ؛
جمجمه ؛ برگرفته از کلمه ی جام. به مفهوم ظرفی که بشود در آن چیزی رو جمع کرد. علت اینکه دو بار از کلمه ی جُم در کلمه ی جمجمه استفاده شده است به خاطر جام جام بودن آن و چند تیکه بودن کاسه ی سر می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در لهجه مردمان جنوب اصطلاح ؛ بیا جم، تِیمْ بشین یعنی بیا کنارم، پیشِ من بشین. تِیمْ در اینجا از دو کلمه ی تِیْ مو یا تِیْ من تشکیل شده است. تِیْ یا تیه یعنی چشم مرتبط با کلمه ی طوطیا در زبان کتابی و در زبان محلی کلمه ی تِیَل جمع کلمه چشمها در لهجه های محلی و از یک زاویه مرتبط با گردی چشم می باشد. اصطلاح تیله در تیله بازی به معنی شیشه ی گرد است.
پس تعریف دقیق تر بیا جَم، تِیْمْ بشین یعنی بیا جمب من جلو چشام باش یا اینکه تو دید من باش. همچنین حرف ( م ) در کلمه ی جمب قابل تبدیل به جنب و جانب می باشد که قانون قلب به میم قابل روئیت می شود مثل دمبال و دنبال دمب و دنب یا سمبل و سنبل و خیلی کلمات اینچنینی.
معنی دیگری که از کلمه ی جم قابل برداشت است مفهوم اتحاد و همگرایی می باشد. متضاد کلمه ی جم بر مبنای خود این کلمه که دارای انطباق ریشه ای باشد کلمه نجم به مفهوم پراکنده قابل رؤیت است. کلمه ی نجم که به معنی ستاره ترجمه و برگردان شده است در عالم واقع نورهای پراکنده عینیت دارد. مثل دو کلمه ی خیل و نخیل به معنی زیاد و کم به گونه ای که در کلمه ی انجمن هر دو مفهوم همگرایی و واگرایی در یک کلمه وجود دارد. یعنی اتحاد نورهای پراکنده.
از این کلمه در نام های ایرانی مثل جمشید به معنی متحد کننده در حال استفاده می باشد. مثل خورشید به مفهوم خشک کننده و خورشید به مفهوم گرم کننده و حرارت دهنده.
کلمه ی عجم نیز که برای ایرانیان استفاده می شود به مفهوم جماعت متحد دارای مفهوم می باشد. از کلمه ی جم در کلمات زیادی استفاده گردیده که هرکدام در جایگاه خودش تحلیل و تفسیر خودش را دارد.
مثل کلیدواژه ی ( جمله ) که از جمع شدن کلمات در جمب هم دارای مفهوم جمال می شود.
جمال با ترجمه و برگردان ( زیبا ) که راسته ی موازی این مفهوم می باشد و اتفاقا به جا هم برای این کلمه انتخاب شده است. با این توضیح که زیبایی از زیب شدن چیزها به همدیگر و زیبندگی و زیبنده شدن دارای مفهوم می باشد ولی مفهوم اصلی جمال از جمله شدن چیزها به همدیگر و به جمال منتهی شدن دارای مفهوم می باشد.

واژه جمله
معادل ابجد 78
تعداد حروف 4
تلفظ jomle
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جملَة، جمع: جُمَل]
مختصات ( دستور )
آواشناسی jomle
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

وَچَک یا واچَک واژه ای در پارسی میانه به چم جمله است.
واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است، بِواج= بگو، حرف بزن.
واچک= گفته ی کوتاه= جمله
بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود؛
...
[مشاهده متن کامل]

زبانی که از خودش و آن هم از روزگاران کهن دارای واژگان نیازین است دیگر نیازی به واژه سازی ندارد.
به این می گویند ریشه دار بودن زبان و پارسی زبانی ریشه دار از هزاره های گذشته است.
واچیدن= جمله ساختن
واچش= جمله سازی

"گذارده های زبان فارسی چند گذارده ای هستند. و هر گذارده را می توان به واژگان و گذارده هایی چند به دست داد. "
جمله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویسپه vispe ( اوستایی: vispa )
جمله را من" گذارده "میگویم تا دارای نهاد و گزاره باشد.
جملت: سخن، حکم، قضاوت
واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است و بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود.
واچیدن= جمله ساختن
واچش= جمله سازی
آواز ، واز ، واژ ، واژه ، واج و فَراز از یک ریشه اند و به ماناک بلندی سخن می باشند.
پس برابر این واژه ی بیگانه "فراز" است و همریشه با phrase انگلیسی.
واقعن مغزم نمیکش دیگه از این واژه های عربی همش باید تو نت دنبال چم واژه ها باشم , دیگه کی چوقت میخاید بتن این واژهای عربیو بهچپارسب برگردونیدو درست کنید!!؟؟ تو کتابا و تو اینترنت و تو قانون مضخرف . . دیگه کی. . !!؟؟ واژهای انگلیسی موردی نداره چون زبان ملی دنیاست. ممنون
هر جمله از چند یا یک کلمه تشکیل شده
بندک، زیربند
بند برابر پارسی پاراگراف است که یک یا چند جمله دارد. از این رو واژه بندک یا زیربند میتواند مناسب باشد. زیرا هم چم بخشی از بند را می رساند. هم از آنجا که از ریشه بند و بسته شدن است، می تواند چم پایان یافتن یک رشته واژه را برساند.
خسته از ادمای شهر
�گزاره� شناخته شده و گویاست.
گزاره یا بندواژه
پاره
چند جمله بخوانیم: چند پاره بخوانیم
دلم میخاد آه بکشم
همه تمام کامل
جمله = ریس ( به معنی ساختن کامل )
( ریس بن فعل ریستن به معنی بافتن )
جمله ساختن = ریسان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جمله سازی = ریسانی
جمله ساز = ریساز
...
[مشاهده متن کامل]

( ریس ساز = ریسساز = ریساز )
جمله سازی = ریسازی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بند = بند
متن = پریس
چرخه ساخت کلمه => پر ریس = پریس
( پر = پر ، ریس = بافت )
متن = پریس ( پر جمله )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سطر = گوریس
چرخه ساخت واژه => ( گوره ریس = گورریس = گوریس )
گوره = بزرگ ، ریس =بافت
گوریس = بافت بزرگ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
منبع ؛ زبان کردی جاف

گفته
سخن
از ترکیب چند واژه جمله به وجود می اید
مثال: من درس میخوانم
من یه کلمه است
درس یه کلمه است
و میخوانم هم یک کلمه است
و جمع این کلمات یک جمله میشود
جمله یعنی پیامی از گوینده یه شنونده
گزاره
وازه گزاره برابر درخوری برای جمله نیست زیرا هم اکنون در فرزانگی و مزداهیک کاربرد ویژه خودش رو داره، بنابراین باید واژه دیگری برای جمله برگزیده بشه
جمله=همه , سراسر

جمله:جملگی
معنی جمله یعنی مجموع جمع با معنی جمله یعنی یه خط از بیت رانشان جمله می گویند
گُروژه = گروهِ واژه
برابر واژه ی جمله میتواند لغت �کَلاب� باشد!
بزرگترین واحد آوایی زبان.
جناب استاد حیدری ملایری واژه ی "سَهان" را برای جمله برساخته است. جناب ابوالقاسم پرتو هم در کتاب واژه یاب خود کلمه ی "وَچَک" را به نقل از فرهنگ پهلوی استاد بهرام فره وشی در برابر جمله آورده است
یکایک
همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) :
یکایک به نزد فریدون شویم
بدان سایه ٔ مهر او بغنویم.
فردوسی.
یکایک همی خواندند آفرین
ابر شاه ایران و سالار چین.
فردوسی.
یکایک بر آن رایشان شد درست
...
[مشاهده متن کامل]

کز آن رویشان چاره بایست جست.
فردوسی.
دل ما یکایک به فرمان توست
همان جان ما زیر پیمان توست.
فردوسی.
شکرش همی کنند یکایک به روز و شب
پیر و جوان توانگر و درویش و مرد و زن.
فرخی.
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر.
منوچهری.
یکایک پراکنده در کوه و غار
زبان چون درخت و دهان چون دهار.
اسدی.
شیر دادار جهان بود پدرْشان نشگفت
گر از ایشان برمد آنکه یکایک حمرند.
ناصرخسرو.
یکایک مهر بر شیرین نهادند
بدان شیرین زبان اقرار دادند.
نظامی.
یکایک در نشاط و ناز رفتند
به استقبال شیرین باز رفتند.
نظامی.
بروزن دو نوبت برآرای خوان
سران سپه را یکایک بخوان.
نظامی.

فَرواج
واژواره
سُخَنوَند
واجه
سُخَنَک
واژی
همه ی این برابر ها را خودم با به کارگیری وندها ساختم
به جز چم های همه و یکباره و کلان و این جور چیزها توو دستور زبان پارسی بهش میگند : وچک vachak . واسه نمونه : وچک دستوری - وچک آگاهی رسان و مانند این. . .
فراز نمیشه گفت چون فرانسوی - انگلیسیه phrase . رسته هم نمیشه چون یه چیزی دیگه است. گزاره هم نمیشه چون گزاره توو دستور زبان به خبر و مسند میگند.
جمله مرکب: یعنی جمله ای که بیش از یک فعل دارد. مثال، پارسایی را دیدم که زخم پلنگ داشت. ( سعدی )
جمله پایه:در جمله مرکب یک جمله ساده هست که غرض اصلی گوینده را بیان می کند. این جمله را جمله پایه می نامند. مثال، پارسایی را دیدم. ( از مثال بالا )
...
[مشاهده متن کامل]

جمله پیرو:جمله یا جمله هایی که برای تکمیل معنای جمله پایه به آن افزوده شده است جمله پیرو نامیده می شود. جمله پیرو معمولاً با یک حرف ربط به جمله پایه می پیوندد. مثال، زخم پلنگ داشت. ( از مثال بالا ) که با حرف "که" به آن پیوسته است.

در فلسفه آناکاویک ( تحلیلی ) میان جمله و گزاره ناهمسانی است چراکه گزاره چم ( معنی ) جمله است و جمله گردایه ای ( مجموعه ای ) از صداهاو آواهاست. از همین رو، اگر در فلسفه آناکاویک <<واژگروه>> برابرنهاد جمله باشد، درخورتر است.
( جمله ) به معنای مجموعه کلمات مرتب شده در کنار هم که دارای معنی باشد گفته می شود. ریشه جمله از جَمَل به معنای شتر. کلمه جمال و جمیل و جمله همگی از جَمل به معنای شتر گرفته شده . در زبان عرب وقتی مجموع
...
[مشاهده متن کامل]
چندین شتر مرتب و زیبا در کنار هم قرار می گرفت عرب لفظ جمله را بکار می برد پس به همین دلیل هم جمله نام گذاری و شهرت یافته.

رسته / زبان کردی
مترادف پارسی جمله، رسته، فراز یا گزاره است
برابر پارسی: رشته واژه
بس واژه
رسته، فراز، گزاره
کزازی
واژگان
"واژگروه" جایگزین فارسی برای "جمله"
فرازه
( = ترکیبی از واژه ها و واک ها که یک معنی را برساند ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَلاپ ( سنسکریت: کَلاپَ )
واکیا ( سنسکریت: واکیَ )
سَرواس ( سنسکریت: سَروَسوَ )
بَرویت barvit ( سنسکریت: بْرَویتی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)