gross (فعل)
جمع کردن، بزرگ کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن
total (فعل)
جمع کردن
add (فعل)
ضمیمه کردن، افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، بهم پیوستن، با خود ترکیب کردن، جمع زدن
collect (فعل)
متراکم کردن، جمع کردن، گرد اوردن، فراهم اوردن، وصول کردن، فراهم کردن، جمع اوری کردن، مدون کردن
stack up (فعل)
روی هم انباشتن، جمع کردن، اندازه گرفتن
aggregate (فعل)
جمع کردن، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن
eke (فعل)
افزودن، جمع کردن
roll up (فعل)
اندوختن، جمع کردن، چرخیدن
gather (فعل)
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن
tot (فعل)
جمع کردن، جمع بستن
sum (فعل)
حساب کردن، جمع کردن، با هم جمع کردن، مختصر و موجز کردن
call up (فعل)
جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن
agglomerate (فعل)
انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن
convene (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، منعقد کردن، دور هم جمع شدن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن
flock (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، بصورت گله ورمه در امدن
cluster (فعل)
جمع کردن، دسته کردن، خوشه کردن
floc (فعل)
جمع کردن
furl (فعل)
جمع کردن، پیچیدن، پیچیدن و بالا زدن، بدور چیزی پیچیدن، ورتابیدن
constrict (فعل)
جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن
purse (فعل)
جمع کردن، جیب بری کردن
immobilize (فعل)
جمع کردن، ثابت کردن، بی بسیج کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن