جمع

/jam~/

    crowd
    number
    company
    union
    conjunction
    addition
    sum
    total
    plural
    receipts
    revenue
    [arith.] addition
    [gram.]plural
    [n.] crowd
    recelpt(s)
    [adj.] collected
    compact
    amount
    aggregate
    body
    coterie
    muster
    pack
    society
    totality
    bunch
    collective

فارسی به انگلیسی

جمع اضداد
paradox

جمع افراد
head count

جمع المال
having things in common, intercommunal

جمع اوری
collecting, gathering, mustering, rally, collection, collection

جمع اوری کردن
compile, garner, gather

جمع بستن
sum, total

جمع بستن و نوشتن حاصل جمع در پایین ستون
feet

جمع بندی
adding up

جمع تر بنشینید
close up!

جمع تعداد روزهای کار در هفته
workweek

جمع تعداد ساعات کار در هفته
workweek

جمع زدن
add, subtotal, sum, tally, tot

جمع زننده
totalizer

جمع شدگی
shrinkag, collection, shrinkage

جمع شدن
accumulate, add, throng, collection, collapse

جمع شدن بهره
accrual

جمع شدن دور هم
congregate

جمع شدنی
retractile

جمع شو
telescopic, roll-top

جمع گرایی
collectivism

مترادف ها

total (اسم)
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع

addition (اسم)
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمم اسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم

tale (اسم)
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه

aggregate (اسم)
توده، جمع، تراکم، مجموع

mass (اسم)
توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی

tot (اسم)
جمع، مبلغ، حاشیه نویسی، بچه کوچک، یادداشت مختصر

sum (اسم)
جمع، مجموع، مبلغ، جمله، حاصل جمع

plural (اسم)
جمع، صورت جمع، صیغه جمع

summation (اسم)
افزایش، جمع، مجموع، جمع زنی، مجموع یابی

collectivity (اسم)
جمع، مشارکت، جامعیت، مالکیت اشتراکی

rout (اسم)
وفور، جمع، گروه، طغیان، بی نظمی و اغتشاش

پیشنهاد کاربران

پیشنهاد واژگان "هَمکِرد ( یا مَتکِرد ) ، کَمکِرد، چَندکِرد ( یا بارکِرد ) ، یوکِرد" به رایه ( =نوبت، ترتیب ) "جمع، تفریق، ضرب، تقسیم"
بررسی هر واژه:
هَمکِرد=با هم کردن، که می شود "جمع کردن"
مَتکِرد=دارای پیشوند "مَت" که برابر "با همدیگر، با همراه" است و برابر "با همدیگر کردن" است که برابر "جمع" است.
...
[مشاهده متن کامل]

کَمکِرد=آشکار است که برابر "کَم کردن" است.
چَندکِرد ( که در گویش چَنکِرد می شود ) =چند کردن، چند تا کردن، همان ضرب کردن است.
بارکِرد=بار همانگونه که کاربر گرامی "مهدی کشاورز" فرمودند برابر "دفعه، تعداد" است و "بارکِرد" برابر "چند بار کردن، چند دفعه کردن" است.
یوکِرد="یو" در زبان اوستایی پیشوندی بوده است برابر "تقسیم" که از همین رو، واژه "یوکِرد" به جای "تقسیم کردن" شایسته است.
در فرتور ( =عکس ) های زیر می توانید پشتوانه من برای اینکه "یو" در اوستایی برابر "تقسیم" بوده است را ببینید ( میدانید که separate برابر "جدا کردن، تقسیم کردن" است )
بدرود!

جمع
در بختیاری
گِرد:جمع مثال: زیتر گردس ک اودن:زودتر جمع اش کن امدند
جمع=همگان
برافزود
جَمع: [دستورِ زبان] چندگانه، ( شکلِ ) چندگانگی / گروهی
واژه جمع
معادل ابجد 113
تعداد حروف 3
تلفظ jam'
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( جَ ) [ ع . ]
آواشناسی jam'
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
گردآیش
سلیم
جمع: انباشه
باید دانست که سه واتی/سئاله ( ثلاثی ) � های �ع - مند� داری �واک ع � می توانند ریشه ی پارسی داشته باشند، با این روند:
اگر ریشه بر پایه ی � ف. ل ع� باشد مانند � ج. م. ع�: در پارسیگ به ریخت های جَم، جُم و در پارساوا/پارتاوا �یوماک� به چم های� باهم شدن، جفت شدن، ملحق گشتن، ادغام شدن فشرده شدن و. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

واژه هایی که توان از این ریشه بیرون کشید چنین اند:
جم : جمع
جمیدن: جمع کردن
جمش: کنش جمع کردن، تجمیع
جمان: جامع
جمانیدن: اجماع کردن
جمانش: کنش اجماع کردن
جمینیدن: مجموع کردن
جمینش: کنش مجموع کردن
جمین: مجموع
جمینه: مجموعه
جماییدن: اجتماع کردن
جمایش: اجتماع، تجمع
جمایه: جامعه
جمایند:� تجمع
جمبود: جامعه
جمیات: جمعیت ( پسوند "ات" اَربیک نیست )
جمایشگاه: convention centre
جماویدن: در تشکلی شرکت کردن
جماوَند: عضو تشکل
جَمن: بعلاوه، نشانه ی جم، علامت جمع� �
سرجَم: جمع کل
جَمهی: جمعی
جوما: جمعه
و. . . . . . . . . . . . . . . . . . .

نخست اینکه در زبان پهلوی و اوستیک بسیاری از واژگان که با سِـدای �ی� آغار می شدند در پارسی نوین به سـدای �ج� دِگَرِش یافته اند مانند:
یم: جم
یام: جام
یامه : جامه
ییمک: جمک ( خواهر جم )
یمبش: جنبش
...
[مشاهده متن کامل]

یاویت:جاوید
یوان: جوان
و. . . . . . . . . . . . . .
دو دیگر اینکه ریشه ی واژه ی تازیسته ی � ج. م. ع�/جمع در زبان اَرَبیک� �جم� پارسی می باشد که در اوستیک و پهلوی به گونه های � یم، بما، یمک، یوم، یومه، یوما، یوماک و. . . . � به چم های باهم شدن، گرد شدن، آمیزه و مخلوط شدن و. . . . . خود نمایی می کند.
به سخن دیگر:
یم/جم، یما/جما، یمه/جمه، یمک/جمک همگی به چم
یوغ، جفت، دوتایی، توامان، همزاد هستند
1 - فرهنگ پارسی�میر جلالدین کزازی� :
این واژه در بنیاد به مئنای توامان، دوغلو/دو گلو است و با�jumeau� در فرا�نسوی و با �gemlo� در اسپانیایی سنجیدنی است. ����������������������������������������������
در گویش ها ی بومی هنوز مئنای آغازینش باز مانده است.
نمونه را ، جُمُلی در برد سیری و جِمَل در راوری.
این نام از اینرو بر جمشید نهاده شده است که وی با خواهرش �جمک� در پهلوی�yama � توامان بوده است. . . .
2 - واژه نامه ی پازند: یَمَه/جمه �yama� - دوغلو، بچه های توامان، دری زرتشتی: جُمولی=دو قلو. . . . . .
یَمیک�yamik� - یمی، خواهر دو قلوی ِ جمشید. . . .
3 - اگردر وندیداد، در داستان جمشید و زمین�جما=زمین� ژرف نگریسته شود خواهیم دید با اینکه این داستان در راستای دینی دستکاری شده است لیک جفت بودن�جم و جما� یا جفت همدیگر بودن آدمی با گیتی�=جما� به چشم می خورد، این جم و جما ( =زمین ) هستند که با هم می آفریننده.
4 - در فرگرد دوم وندیداد در باره ی جم: اهورامزدا به زرتشت گفت من غیر از تو نخستین بار با �جم ِ زیبا�، سخن گفتم. . . . .
از دگر سوی می بینیم که �جَم� مئنای� زیبایی - فروغ - شکوه را هم دارد، �در اوستا جمشید، جمشید سریره خوانده می شود که به جمشید زیبا برگردان می گردد � با پذیرش واکوندِ "ل" �جمل� شده است که جمال - جمیل - جمیله . . . = رخ - دیدار - روشنی و زیبایی و شکوه در اَربیک باشد. از مینوی "جفتی و پیوند" واژه "جمله - جملگی" به مانای گردآوردن - همکرد ( ترکیب ) و باهمی و همگی در اربی کاربرد دارد . . . . . .
5 - �یم� به چم آب نیز مئنای ایرانی از خوشه مینوی درخشش و روشنی است. زیرا آب با روشنی اینهمانی دارد . از اینرو یم - یمن مانای دریا و آب دارد که واژه ای ایرانیست. یمن خاستگاه مانش آریاییان در زمان باستان بوده است. . . . . .

کُردی: کوّم
اینم جستار پایانی درباره با واژه جمع و جمعه
جمعه از جمع آمده و در زبان ایرانی همان هنگ می شود که در فرهنگ ( والایی جامعه ) / هنگامه ( بطور جمعی یا گروهی آمدن ) / هنجیدن ( هنگیدن = جمع کردن ) / هنجار ( مجموعه جمع شده = منظور آنچه که در جامعه یا هنگ بصورت جمعی رعایت می شود بوده ) / آهنگ ( آ هنگ = آ نشان بزرگی و هنگ همان جمع است که منظور به جمعبندی رسیدن یا تصمیم بوده ) و . . . . آمده اما با اینکه هنگ همان جمع می شود و هنجار شکن = اجتماع شکن ( مثلا قانون شکن ) حتی واژه انگ که همان هنگ بوده امروزه به چم اتهام یا تهمت بکار میرود به چم جمع شده می باشد بدین چم که شما چیزی را بر پاد ( ضد ) کسی جمع کردید. واژه انگشت هم همان جمع شوندگی را می رساند چون انگشت قابلیت اشاره و اتهام به دیگران ( انگ ) یا جمع شوندگی را دارد = انگ اشت
...
[مشاهده متن کامل]

اشتوتکارت / استکهلم / استکان / استضاح / استند / استاپ و همه انچه که با است یا اشت آغاز می شود همان است و هست ایرانی می باشد و به چم هست شده / موجود / بنا شده و . . . را می دهد و در انگشت = انگ اشت = جمع شده ( چیزی که قابلیت جمع شدن یا اتهام زنی را دارد ) و از انجایی که انگشتر همان نشان دارتر است پس میفهمیم انگشت همان وسیله اتهام یا اشاره یا نشان می باشد و با انگشت میتوان به کسی انگ ( کسی را به چیزی جمع بست ) زد و از همینجا واژه انگار و نگار ساخته شده که همگی به چم خیال است و خیال از خیل و بعد ها سیل از آن امده و خیل همان گروه و دسته ( جمع ) بوده و هنوز هم در واژه خیلی ( گروهی = منظور زیاد بوده ) بهره برداری می شود.
اما نکته زیبای کار اینست که برای جمعه از هنگ یا انگ بهره برده نشده و بجاش بدان آدینه گفتند . برخی آدینه را آ دینه گفتند بچم دین یا روز بزرگ دین و آ را نشانه بیشماری دانستند اما با جستاری که انجام ( انجام= هنج آم=به جمع رسیدن = نتیجه = پایان کار ) دادم فهمیدم آدینه = آد ینه می باشد به چم جمع یا آد add شده ( جمع شده ) و ینه تنها یک پسوند است .
آدینه = آد ینه = جمعه

اد همان جمع است و آدینه = آد ین ه ( جمعه ) => اد یا add جمع می باشد
الفنجیدن همان ادفنجیدن = اد فنجیدن است . اینکه فنجیدن چی بوده رو نمیدونم . شاید با پرنده فنچ که جم و جور است و فنجان که کوچک است از یک ریشه باشد.
the assembly
بسیاری از واژه هایی که در پایان شان عین ، ریشه ایرانی دارند .
بررسیِ کارواژه " الفنجیدن":
تکواژها ( ال. فنج. یدن )
( فنجیدَن در پارسی همریشه با واژه ( fangen ) در زبانِ آلمانی به چمِ "بدست آوردن، به چنگ آوردن، گرفتن" است. )
شاید بپرسید " اَل " در " الفنجیدن" از کجا آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - در بلخی دگرگونیِ آواییِ ( د/ل ) نسبت به دیگر گویشهایِ ایرانی بسیار دیده می شود؛ واژه یِ " الفنجیدن" در بلخی بکار می رفته است. پس دیسه یِ دیگرِ این واژه به طور بازگشتی " اَدفنجیدن" بوده است.
2 - ad در زبانهای هندواروپایی پیشوندی است که در واژگانی همچون "adhere، adjoint، add و. . . " و در زبانِ آلمانی "addieren" دیده می شود. add در سانسکریت هم بوده است.
3 - برخی کارواژه "الفنجیدن" را برابر با "عملِ جمع کردن ( ریاضی ) " گرفته اند؛ دکتر ادیب سلطانی در ترگویه ( =ترجمه ) هایش از این واژه به چمِ "حاصل کردن" بهره برده است.
4 - پیشنهادِ واژه: بنابرآنچه در بالا گفته شد، می توان از کارواژه " اَنفنجیدن" نیز بهره برد که در آن از پیشوندِ " اَن" بکارگیری شده است. ( اَنفنجیدن =جمع کردن ) .

قدیما کومه هم میگفتن
فارسی: فلنج ، گِرد
فلنج✅
به کوردی: کووم
به معنی آسوده , آرامش
مثلا خیالت جمع : خیالت آسوده باشه
استحکام
این واژه هم تازی میباشد، و برابر جایگزین سازی آن باید گفت که در جایی که برای یافتن جایگزین درخور برای" اسلحه"گفتگو میکردیم از یکی از کاربران به نام ( رها ) ایشان واژه پسندیده ای پیشنهاد داده بودند
به نام*چیوان*
...
[مشاهده متن کامل]

پس بهتر آنست که ما دلدادگان ( عاشقان ) زبان پارسی این واژه را هم به فهرست کاربری های خود افزوده کنیم و برای فراگیری بیشتر این واژه را پیشنهاد کنیم
باسپاس

‏اَدیدن = to add
اَدِش = جمع، addition
{واژه �اَد� یا �اَذ� در پهلوی اشکانی یک حرف اضافه و به معنای با، به همراه، به علاوه و . . . است}
بن مایه: دستور زبان پارتی، حسن رضائی
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
روهماندن = روی هم جمع کردن.
روهمیدن = روی هم جمع شدن.
در زند و پازند رَمن است.
رمنش
رمنیدن
رمنیده شدن

گرد آمده، اوپ
جمع به کردی کرمانجی میشه پرژمار یا پرجمار که برابر با واژه پرشمار هست
جمع کردن ، افزودن
جَمع
واژه ای ست پارسی که اَرَبیده شده و وات " ع" یکی برای لَفزِش یا تلفظ و واگویی آسان تر و دیگری چون در زبان اربی می خواستند سِتاک یا ریشه دست کَم سه تایی یا ثلاثی باشد به آن " ع " افزوده و اِزافه ( اضافه ) شده،
...
[مشاهده متن کامل]

در اسل ( اصل ) از گام ، کام و هم ریشه با :
انگلیسی : come
آلمانی : kommen
می باشد و این جور جَمع ( جَئم ) را می فهمیدند : به هم رسیدن و گِرد هم آمدن ، گامیدن ، کامیدن ، آمدن
جَمشید : جَم - شید هم که سازنده نخستین شهر بود کاری کرد که همه جَم شُدند ( جَم شَوید ، جَم شید ) اگرچه شید به مینه ی روشنایی و نور هم گفته شده که می تواند مینش دوم آن باشد.
ما از دو وات " ج و م " سه واژه داریم که با سه سِدادار گوناگون اَدا می شود :
جَم : با آوای کوتاهِ : اَ
جَئم ( جَمع ) : با آوای کوتاه کِشیده : اَاَ
جام : با آوای بُلند : آ
می توان از جَئم کارواژه ساخت :
جَئمیدن ، جَئماندن یا جَمئیدن ، جَمئاندن

روی هم گذاشتن
جمع از بنه اوستاییه که به ریخت . . . جم. . . نوشته و خونده میشده. تازی ها عین بهش افزوده ن .
استحقاق
برآیند
برابر جمع واژه گرد و گروه و گله و همچنین گردان میباشد برای نمونه گرداوری کردن همان جمع اوری کردن هست.
در جمع فامیل =برای این واژه جمع هیچ معنی ای داده نشده به پارسی
ارتش تار
افزون، افزونش، وشناد، وشنادش
برابر پارسی امروزه اش می شود برآیند, روی هم,
روی هم - باهم - رمن
غُند.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اوپ ( سنسکریت: اوپَدهی )
چیوان ( اوستایی: چینوَنت )
بومَن ( سنسکریت: بْهومَن )
باهوت ( سنسکریت: باهوتْوَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس