جلوه

/jelve/

    manifestation
    parade
    airs
    blaze
    effect
    glitter
    light
    sparkle
    colors

فارسی به انگلیسی

جلوه بسیار
smash

جلوه خود نمایانه
glitz

جلوه دادن
perk

جلوه دادن به صورت تحریف شده
represent

جلوه دادن بیش از انچه که هست
overplay

جلوه رنگ
tone

جلوه فروش
showing off his beauty, ostentatious

جلوه گاه
place where beauties are displayed, bridal chamber

جلوه گاهی
detraction

جلوه گر
appearing in full beauty, showy, manifest

جلوه گر ساختن به طور درخشان و رنگارنگ
emblazon

جلوه گر ساز
foil

جلوه گر سازی
emblazonment

جلوه گر کردن
showcase

جلوه گری
blaze, brightness, dazzle, pizazz, pizzazz

جلوه گری کردن
blazon

جلوه نما
foil

جلوه های ویژه
special effects

جلوه کردن
glitter, shine

مترادف ها

display (اسم)
تظاهر، نمایش، بیان، جلوه

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

show (اسم)
نشان دادن، اثبات، نشان، نمایش، جلوه، ارائه، مظهر

seeming (اسم)
زیبایی، جلوه

parade (اسم)
نمایش، رژه، جلوه، تظاهرات، جولان، خود نمایی، سان، نمایش با شکوه، میدان رژه، عملیات دسته جمعی، اجتماع مردم

flourish (اسم)
جلوه، سرسبزی، تزئینات نگارشی

luster (اسم)
درخشندگی، جلوه، لوستر، درخشش، زرق و برق، فره، چراغ اویز

flaunt (اسم)
جلوه

bravery (اسم)
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه

flash (اسم)
خود ستایی، جلوه، برق، فلاش، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی

showing (اسم)
اظهار، نمایش، جلوه، اشکار سازی، شاخص، ارائه

resplendence (اسم)
درخشندگی، جلوه، شکوه، تلالو

resplendency (اسم)
درخشندگی، جلوه، شکوه، تلالو

پیشنهاد کاربران

جلوه : جلوه یعنی : زیبایی ، جاذبه.
جلوه : نمودن خود به کسی ، خود را نشان دادن ، آشکار ساختن ، ظهور ، دلربایی کردن، آشکار ساختن زیبایی ، خودنمایی.
چهره
تو دانی در این چرخ گردون چه هستی
تو جلوه آنی که میپرستی
پارسی فرهوشان پارسی آینه عشق و دل دادگی
زه هر کلامشان جلوه یار و فرزانگی
جلوه به سنگسری نمود ( nemod ) روخ ( rogh )
صحنه
برخی جاها پارسیش میشه نشان
برآیند
Lustre
نمود پیدا کردن دیده شدن در معرض دید قرار گرفتن تابلو شدن نشانه
هوالعلیم
جلوه : به منصه ظهور رسیده ، نمایان ، تابان ، شکوه و جلال ، فرّ و حشمت ، زیبائی ویژه ، اُبُهَّت ، عظمت ، وقار ، هیمنه ، تابش ، درخشش. . .
نشان دادن
زیبایی
خودنمایی
تک تک واژه هایی که فکر می کنیم اربی ست باید دوباره در زبان های ایرانی، هندواروپایی و هندوایرانی مانند اوستایی، سنسکریت، پارسی پهلوی و. . . ریشه یابی شوند
جلوه تخلص فربود شکوهی شاعر معاصر ( زایش 1348 - درگذشت؟ ) کشورمان است. وی زاده شهرستان آستانه اشرفیه یکی از مناطق استان گیلان در شمال کشور ایران است. وی از کودکی به غزل علاقه فراوانی داشت و برای خود زمزمه هایی می کرد. در سال 1371 ه. خ وی پس از درگذشت استاد شهریار نخستین غزلش را با آغازینه "درود از من ترا ای شهریار مُلک جان اینک - زبان در کام بودم تا تو بودی نغمه خوان اینک" سرود و به نخستین کنگره بزرگداشت شهریار فرستاد. وی در این غزل با "فانی گیلانی" تخلص کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

پس از مشرف شدن بر مزار خواجه حافظ شیرازی از او مدد خواست تا تخلص بهتری بگزیند.
پس از بازگشت از شیراز در عالم دوستی در خواب دید خواجه را و غزلی عنایت فرمود و گفت که برو این غزل را به فلانی ( شکوهی ) بده!
از خواب که بر می خیزد غزل را یادداشت می کند. در بیت پایانی غزل خواجه فرموده بودند: پیغام حافظ این بود تا از غمش نسوزی - جلوه به جلوه گاهت جلوه نمی نماید.
خواجه در این بیت سه بار واژه "جلوه" را آورده بودند. فربود شکوهی نیز تخلص "جلوه" را زان پس اختیار کردند و همه غزلهایش را با این نام امضا می کنند.
از وی کتابی با نام " جلوه شوق" که گزیده ای از غزلیاتش است از سوی موسسه هنری اردی بهشت در سال 1387 به چاپ رسیده است.
یکی از غزلیاتش را در ادامه می آوریم:
شور دگر
وقت آن است به میخانه قدح در گیریم - - - - - تا میی مانده لبی از لب ساغر گیریم
خوش برآنیم نظر در ره جانان هر دم - - - - - تا که از خاطر رندان مددی بر گیریم
ای بت چشم چو بادام مزن تیر بلا - - - - - ما اسیر سر زلفیم نه لشکر گیریم
کرده ام توبه که از کوی تو باز آیم باز - - - - - طالع بخت من آن است که از سر گیریم
گر به شطرنج جفا از همه کس دربازیم - - - - - به ادب نیست اگر خرده به داور گیریم
پیر ما گفت به راز از سر دین ما را دوش: - - - - - لطف او برتر از آن است که با زر گیریم
به نوای خوش آن دف که زند پنجه او - - - - - جان روان می شود از تن پی او پَر گیریم
به هوای سر کویش برسیم از سر مِهر - - - - - خوش در آن زلف خَم اندر خَمش اندر گیریم
صوفی از آینه صاف به جامم بنگر - - - - - تا در آن جلوه ز می شور دگر بر گیریم
جلوه ( فربود شکوهی )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس