واژه جلد زمانی که به معنای یکای شمارش کتاب به کار می ره در پارسی سره بجاش باید چی گفت؟
برای نمونه به جای ( جلد دوم ) باید از عباراتی مانند ( لایه ی دوم ) و ( رویه ی دوم ) و ( پوشینه ی دوم ) و ( پوشانه ی دوم ) و اینها استفاده بکنیم.
واژه جلد
معادل ابجد 37
تعداد حروف 3
تلفظ jald
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( جَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی jald
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
دست کم پانزده واژه پارسی برابر تیزی و زودی و فرزی هست و ما واژه عربی سریع را به کار میبریم ننگ بر ما
تیز . اشتو. گرژ. زبر. ژر. زغرد. گربز . زرنگ. چُست. چابک. سبک. چالاک. فرز. تند. جلد. زود. شنگ
جلد بچم چست و چابک پارسی است و در ان سخنی نیست و در سانسکریت هم همین اید - شوربختانه بسیار شده اند کسانی که بی هیچ دانش زبان شناسانه واژگان عربی و سریانی را به پارسی می بندند و ندانسته پارسی را بیش از
... [مشاهده متن کامل] این به نابودی میکشانند - جلد بچم پوست واژه عربی و ارامی است و هیچ پیوندی با پارسی ندارد - هر واژه پارسی به گونه های گوناگون در زبان بلوچ و دیلم و لر و تالش و سنسکریت می اید
واحد شمارش کتاب
ظاهر ، سطح
تندوجلد=بیدخ
واژه ی جلد به معنی : تند، تندوتیز، چابک، چالاک، چست، سریع، شتابناک، فرز . همان واژه ی child انگلیسی است . که در زبان های غربی به معنی کودک کاربرد دارد . چون کودک این خصوصیات را داشته در معنی مجازی به این
... [مشاهده متن کامل] شکل کاربرد یافته و به زبان انگلیسی وارد شده . در قدیم بچه ها را به خاطر جلد و سریع بودن به عنوان پادو به کار می گرفتند و از آنها به عنوان وسیله سریع برای ارسال کالا به مشتری استفاده می کردند از این رو واژه جلد به عنوان پادو نیز کار برد داشته است .
( در افغانستان ) پوش
درحقوق //ب معنی //= شلاق
در طب قدیم: تشقق جلد= پاره و شکافته شدن پوست
جَلد به معنی آشنا شده و وابسته
درود بر ریشه یابی های کاربران، اشکان و آرین
جلد: ( در علم حقوق ) بمعنای تازیانه زدن
در زبان لری بختیاری به معنی
سریع. زود. تند و تیز.
جلدی بیوو ریم:زود بیا برویم
Jald
اسیر. وابسته
جَلَد به معنای صبر و شکیبایی هم آمده است
به معنى پوست، این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ جِلْتا یا جِلْرا Jelta - Jelra به معنى پوست برداشته معرب نموده و ساخته اند: الجلد ، أجلاد ، تجالید ، جلید ، جُلود ، جَلَدَ یجلد ، تجلید ، مجلّد ، جلدة ، جلادة و . . . !!!!
... [مشاهده متن کامل]
دیگر همتایان این واژه در پارسى اینهاست: پوست Pust ( پهلوى ) ، گِبْمِمان Gebmeman ( پهلوى: پوست، جلد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)