جِلَب
در گویش محلی راوری
به بچه پر انرژی و اذیت کن میگویند بچه جِـلِـبـه
و به آدمهایی که رعایت مسائل عرفی و اخلاقی را نمیکنند و باعث آزار میشوند ، میگویند ، فلانی آدم جِلِبی هست
سلیم
جَلب: بسوی خود کشاندن.
جلب jalb ( به سوی خود کشیدن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ات et ( سغدی )
هینان ( کردی )
جلب jalab ( بدکاره؛ عشقی: این زن جلب از داور زن قحبه بدتر بود دیدی چه خبر بود ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آژاو āžāv ( کردی: āžāva )
تا به کی بوسه بر چک جلبی
بشمری همچو تنگه را صراف
فرالاوی
جُلب: ( در زبان عربی ) ابر تنک بی باران ؛ عماء. صراد. . ( لغتنامه دهخدا )
یکی دیگر از آنگونه واژگان:
شادروان استاد مقدم ( از نخستین و بزرگترین استادان زبانشناسی ایران و موسس گروه زبانهای باستانی ایرانی دانشگاه تهران ) در کتاب خود، راهنمای فعل های ایرانی، ستاک ج ل ب عربی را برگرفته از ستاک گرب پارسی ( ریشه گرفتن و گرو و . . . ) یاد کرده اند! ( بسنجید با grab انگلیسی )
... [مشاهده متن کامل] بسیاری از واژگان عربی ریشه پارسی دارند مانند مدارا و اداره که از دار میاید چون شهردار که شهر را میدارد اداره میکند و درباره دار برابر مدارا نیز در همین واژه نامه بنگرید با اینهمه نمیتوان بیخود هر واژه ای را چون نظر و جلب را پارسی گفت و اگر هم بگوییم نظر را از نگر گرفته اند باز تنها نگر پارسی است و نظر عربی میماند جلب واژه عربی و برابر جابجا کردن چیزی است
... [مشاهده متن کامل]
ان جلب دگر که در زنجلب امده دگرگونشده چلپ است و چلپ یا سنج دو پهنه برنجین است که انرا به هم میکوبند و انکه زنش رسوا باشد زن جلب گویند و فریبکاری همان اندازه است که در جاکش و قلتبان است
نظر من جالب اینه جلب رو نمی دونه کسی ولی کلام خدا گفته نظر همه را جلب کردن یعنی باید کاری کنی خدا هم تشویقت کنه و شایدم برعکس بشه
جِلَب ( jelab ) گاو نر جوان، به کنایه به جوان سرکش و بدخو هم گفته می شود
گویش فارسی جیرفت
در زبان ترکی به زن مکار و زیرک و حقه باز و بعضا فاسد و شالاتان جَلَب گفته می شود . به نظر می رسد این واژه عربی باشد و اصلش از جلبه باشد به معنی فریاد شدید ، و داد و فریاد راه انداختن . و زن شالاتان و حقه باز چون برای ترساندن طرف داد و فریاد راه می اندازد به این نام خوانده شده
جذب، ربایش
نظر را جلب کردن
جَلَبَ : آورد
🔴 اگه جَلب ( jalb ) خونده بشه معنیش میشه جذب کردن ، دریافت کردن ، گرفتن ، به سمت خود کشیدن
مترادف هاش با کمی اینور اونور کردن : absorb - attract - imbibe - soak - assimilate - . . .
🔴 اگه جَلَب ( jalab ) خونده بشه معنیش میشه زرنگ ، آب زیرکاه ، موذئ ، آدم غَلَطی ، تیز و بز ، فرصت طلب و جاه طلب ، آدم زیرآب زن ، کسی که دنبال اینه که زرنگ بازی در بیاره
... [مشاهده متن کامل]
مترادف ها : sneaky - shifty - crafty person - shady - . . .
رند - زرنگ
زرنگ بدجنس
شارلانان
حیله کار
کسی که بقیه نمیدون چه قدر مکار
واژه، لغت یا کلمه ی جَلب یک واژه ی پارسی_آریایی ست که در لغتنامه ی اوستایی به شکل grab گرب و به مانای گرفتن، برداشتن، اخذ و به دیسه ی gr�fa گراَف در چَمِ زندان، بازداشتگاه، بند، سلول، حبس آمده است و در انگلیسی به شکل grab به چَمارِ گرفتن، توقیف کردن، تصرف کردن و ربودن است. این واژه در ترکیب جلب نَزَر ( نظر ) ، جلب توجه، حکم جلب و. . . به کار می رود. . .
... [مشاهده متن کامل]
جلب [ به فتح جیم و لام ] : لجباز ، بدجنس
نوعی گیاه دارویی باشد
خراب ، فاسق ، بدکار
گاو نر، زور مند وقوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)