جلا. [ ج َ ] ( از ع ، اِ ) سرمه که جلا میدهد بصر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . جِلاء. ( اقرب الموارد ) :
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود.
سعدی.
- روغن جلا ؛ از تربانتین و پاره چیزهای دیگر کنند.
... [مشاهده متن کامل]
جلأ. [ ج َل ْءْ ] ( ع مص ) کشتی گرفتن و انداختن مرد را بر زمین. ( از اقرب الموارد ) . || انداختن جامه را. ( ازاقرب الموارد ) : جَلَاءَ بثوبه ؛ انداخت جامه را. ( منتهی الارب ) . رجوع به جلاء و جلاءة شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
جَلا همچنین در جایگاه ویژگی مثبت در زمینه های گوناگون هم به کار میرود.
مانند: این object جلایی بیشتر از هم تراز هایش دارد.
از جایگزین های فارسی آن میتوان به:
برای برتری دیداری: چشمگیر، چشمنواز
... [مشاهده متن کامل]
برای برتری شنیداری: گوشنواز
برای برتری کلی تر:
گیرا، برجسته، درخشان، پررنگ، درخشنده، دلنشین و دلنواز، آب و تاب، آب و رنگ، تازگی و. .
که بسته به زمینه ای که به کار میرود کاربرد و جایگزین های گوناگونی دارد.
واژه جلا
معادل ابجد 34
تعداد حروف 3
تلفظ jalā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: جلاء]
مختصات ( جَ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی jalA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
سلیم
جلا: واژه ای اربی ست که با همزه پایانی نوشته می شود: جلاء ؛و به معنی زدودن مانند اینکه بگوییم دل مان را از گناهان جلا دهیم یعنی گناهان را از دلمان بزداییم.
براق کردن
برّاق و صیقلی میشه جوابش
پرداخت
نورانی. درخشش. صیقل دادن. براق
برابر پارسی واژه جلا درخشندگی و روشنی میباشد
آب و رنگ
جَلا یا جَلاء وطن یعنی: آوارگی از وطن، دور شدن از وطن.
معنای واژه اش هم: درخشش، تابش.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)