intertwine
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
اتصال، جفت کردن، جفت، سرپیچ، متصل کننده، جفت شدگی، جفت ساز، جالس
جفت کردن، وصل کردن، در زیر یوغ اوردن
جفت کردن، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، خواستگاری کردن
جفت کردن، باکام محکم کردن
جفت کردن، بهم پیوستن، پیوند زدن، سوءاستفاده کردن، از راه نادرستی تحصیل کردن
جفت کردن، بهم بستن، بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن
همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن
جفت کردن، باکام محکم کردن
جفت کردن
جفت کردن، پیوستن، بهم بستن، وصل کردن، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن
جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، هم گذاردن، انجمن کردن
جفت کردن، توام کردن
جفت کردن، توام کردن
جفت کردن، متصل کردن، بهم پیوستن، پیوند دادن
پیشنهاد کاربران
درود.
مصدرِ درپیوند ( مربوط ) با {جفت}، {یوختن/آیوختن} است که {جفت} از آن گرفته شده است.
بگمانم از {آیوختن/یوختن} بکار بردن بهتر باشد که ریشه آن نیز شناخته شود.
مصدرِ درپیوند ( مربوط ) با {جفت}، {یوختن/آیوختن} است که {جفت} از آن گرفته شده است.
بگمانم از {آیوختن/یوختن} بکار بردن بهتر باشد که ریشه آن نیز شناخته شود.
مصدر جفتن رو نمیشه ازش برداشت؟
{آیوختن} در زبان پهلوی با بُن کنونی {آیوز} برابر {جفت کردن} بوده است.
بِدرود!
بِدرود!
جفت کردن ، تن کردن : [ اصطلاح کفتر بازی ] کبوتر نر و ماده ای را که بعد ازآماده شدن و از کنار در رفتن در کنار یکدیگر قرار گیرند را تن کردن گویند و در صورت عادت کردن به یکدیگرمی گویند کبوتران جفت شده اند .
ترنجیده شدن، بهم کشیده شدن ( افزون بر آرش های دیگر جفت کردن )
در ادبیات کوچه و بازار:
تخم هایش از ترس جفت شد.
در ادبیات کوچه و بازار:
تخم هایش از ترس جفت شد.
در فرهنگ عامیانه کنایه از ترس ناگهانی می باشد . البته به صورت بی ادبانه در باب توهین و گاها شوخی.