embolden
جسور
/jausr/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ماجراجو، جسور، حادثه جو
جسور، گستاخ، حروف ضخیم، حروف سیاه، یک نوع حرف درشت، خیره چشم
جسور، بادل و جرات
جسور، بی پروا، دلیر، سرزنده، خیره، گستاخ، متهور، بی باک، باشهامت، خشن و بی احتیاط، چیره، غیور، بامروت، خیره سر، سرانداز، سلحشور
جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء
جسور، جلوی، گستاخ
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط
جسور، خیره، گستاخ، غراب، خیره چشم
یارایی، جسور، سرزنده، متهور، سرانداز
جسور، خود بین، از خود راضی
جسور، خود نما، از خود راضی، خیره چشم
خود رای، جسور، از خود راضی، خود سر، پر رو
جسور، گستاخ، فرضی، احتمالی
جسور، مسلم، مغرور، مطمئن، امن، بیمه شده، خاطر جمع
جسور، دلیر، متهور، بادوام، سر سخت، شکیبا، بردبار، پرطاقت، دلیر نما
جسور، گستاخ، بی شرم، پر رو، بی عفت، نا نجیب، مستهجن
جسور، گستاخ، بی شرم
جسور، گستاخ، پر رو، قشنگ، سرحال، بی پرده، غنچه دار، سالم و با روح
جسور، گستاخ، پر رو، یک نوع حرف درشت، با صورت برافروخته از غضب و خشم
جسور، گستاخ، پر رو
جسور، دارای روح خودسری و جسارت
جسور، گستاخ، پر رو، دارای لب اویزان
جسور، گستاخ، سالم و با روح
جسور، گستاخ، متهور، بی باک، خطر ناک، پر مخاطره
جسور، دلیر، پر رو، با پشتکار
سر به هوا، جسور، گستاخ، سرکش، عیاش
خود رای، جسور، مغرور، گستاخ، خود بین، از خود راضی، خود سر
زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن
پیشنهاد کاربران
ولی کلمه جسور اینجا ایهامه
گستاخ بی شرم وآرزم پارسیان چشم دریده میگویند. ایام عاشوراست بیتی از دریده چشمی شمر بنویسم
رو به سرا پرده شمر نموده عجب نیست
چشم دریده ادب نگاه ندارد. . . . . .
رو به سرا پرده شمر نموده عجب نیست
چشم دریده ادب نگاه ندارد. . . . . .
چهارخایه . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) که خایه چهار دارد. || مجازاً جگرآور. دلیر. گندآور. خایه دار. نرمنش . مرد مرد :
گر کنده ٔ بینی ترا تخته کنند
هر در که از او کنند یک لخته کنند
تا کی بود این چهارخایه زینسان
... [مشاهده متن کامل]
خوب است که بینی ترا اخته کنند.
شرف الدین شفائی .
|| پردلی درشکار. ( اشتینگاس ) . || ستیزه جو. جنگخواه . جنگ آرزو ( اشتینگاس ) . || زن باره . ( اشتینگاس ) .
گر کنده ٔ بینی ترا تخته کنند
هر در که از او کنند یک لخته کنند
تا کی بود این چهارخایه زینسان
... [مشاهده متن کامل]
خوب است که بینی ترا اخته کنند.
شرف الدین شفائی .
|| پردلی درشکار. ( اشتینگاس ) . || ستیزه جو. جنگخواه . جنگ آرزو ( اشتینگاس ) . || زن باره . ( اشتینگاس ) .
تمام زهره:کامل جرأت.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۶ ) .
در زبان ترک ایران میشه گوخماز باش
کاش میشد یه قسمت به سایتتون اضافه بشه که کلمه هارو به زبان های محلی ایران ترجمه کنه اینطوری عالی میشه😍
جری، بی باک، بی پروا، پردل، شجاع، شیردل، نترس، بی آزرم، بی ادب، بی حیا، پررو، گستاخ، متجاسر
در زبان ترکی " گوزی قانسیز " به آدم جسور گفته می شود
بی پروا