search (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، بازرسی کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، با دقت جستجو کردن
attempt (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن
quest (فعل)
جستجو کردن
seek (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن
grub (فعل)
جان کندن، جستجو کردن، خوراک دادن، خوردن، قلع کردن، زمین کندن، از کتاب استخراج کردن، از ریشه کندن یا دراوردن
scour (فعل)
جستجو کردن، زدودن، پرداخت کردن، تکاپو کردن، تطهیر کردن، شستن، صیقلی کردن، صابون زدن
look for (فعل)
جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن
ransack (فعل)
جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن، زیاد کاوش کردن
fish (فعل)
جستجو کردن، ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، بست زدن به
comb (فعل)
جستجو کردن، خار کردن، شانه کردن
mouse (فعل)
جستجو کردن، موش گرفتن
snook (فعل)
کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن