جزو

/jozve/

    appendage
    incidental
    on

فارسی به انگلیسی

جزو چیزی بودن
belong, pertain

جزو چیزی شدن
incorporate

جزو چیزی کردن
incorporate, subsume

جزو دسته
insider

جزو دسته موفق و محبوب
bandwagon

جزو سازمان
insider

جزو عوام
commoner, ignoble, plain

جزو مخلفات چیزی بودن
pertain

پیشنهاد کاربران

1 - جزو ( بخش ) . این واژه همان جزء عربی است.
2 - جز joz این واژه در پهلوی اوز uz و جود jud بوده به معنی جدا، مگر، استثنا.
3 - جزء ( بخش، پاره ) ؛ این واژه عربی است و جمع آن اجزاء و جزئیات است؛ و همتای پارسی آن اینهاست:
...
[مشاهده متن کامل]

بخش ( دری )
کافت kāft ( پهلوی )
پاژ ( کردی )
توز tuz ( خراسانی )
اِپسین epsin ( سغدی: epsint ) .

جناب علی نصیری تا آنجا که من میدانم فرهنگ های لغت محتوی همه کلمات استفاده شده یک �مردمان� است. منتها، کلمات �عامیانه� برچسب عامیانه میخورند.
سلام علیکم وقت عالی بخیر و تشکر از زحمات عزیزان
کلمه جزء در برخی محاورات عامیانه، جزو خوانده می شود که برخی نویسنده های کم سواد۹ به دلیل عدم دقت، به همان شکل نیز می نویسند.
در حالی که چنین کلمه ای وجود ندارد.
کلمه ای به نام جزو نداریم، جزو همان جزء است که در محاورات بی سوادی جزء خوانده می شود.
این همه عوام زدگی از یک فرهنگ لغت بعید است. حتی از یک لغت عامیانه
بخش، پاره، قسمت، لخت، عداد، عضو، رهرو، سالک

بپرس