جزء

/joz~/

    clause
    appurtenance
    component
    fragment
    ingredient
    member
    part
    particularity
    section
    segment

فارسی به انگلیسی

جزء اتم
elementary particle

جزء اصلی
principle, stock in trade

جزء اعشاری
mantissa

جزء به جزء
blow-by-blow, particular, particularly

جزء به جزء شرح دادن
particularize

جزء ترکیبی
ingredient

جزء سخن
part of speech

جزء مقوم
ingredient

مترادف ها

part (اسم)
پا، نقطه، جزء، قطعه، پاره، بخش، عضو، برخه، شقه، نصیب، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

clause (اسم)
ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

gadget (اسم)
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک

component (اسم)
جزء، مولفه، ترکیب کننده، ترکیب دهنده

ingredient (اسم)
جزء، جزء ترکیبی، ذرات

member (اسم)
جزء، شعبه، اندام، بخش، عضو، کارمند

detail (اسم)
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز

sector (اسم)
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه

gizmo (اسم)
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک

پیشنهاد کاربران

مسلمانان قرآن را به ۳۰ بخش تقریباً مساوی به نام جزء به معنی قسمت تقسیم می کنند.
فیض کاشانی معتقد است اولین بار حجاج بن یوسف ثقفی قرآن را به سی جزء تقسیم کرده است. وی قاریان قرآن را جمع کرد و دستور داد تا کلمات و حروف قرآن را بشمارند و اجزاء آن را مساوی تقسیم کنند، آنها هم قرآن را به سی جزء تقسیم کردند. همچنین گفته شده است تقسیم بندی قرآن بعد از دوران حجاج به منظور آسان شدن قرائت در مدارس بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بعضی هم گفته اند مامون عباسی دستور داده است تا قرآن را به سی جزء تقسیم کنند.
هر جزء به چهار حزب و هر حزب نیز به نوبه خود به ۴ ربع حزب تقسیم می شود. متداول ترین جزء مورد استفاده و حفظ شده، جزء ۳۰ است که از سوره ۷۸ تا ۱۱۴ است و شامل سوره هایی است که در نمازهای روزانه خوانده می شود.
به جزء سی ام قرآن عم جزء گفته می شود.
تقسیم قرآن به سی بخش به شرح ذیل می باشد:

جزء
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/جزء
جزء در قرآن به معنای قسمتی از کل است و در ایه 15سوره زخروف ، به این مفهوم است که ظلمت پرستان بندگان خدا را به نیایش یا عبادت یا به شفاعت میخوانند و این کار طبق حکم قرآن غلط و انحرافی بزرگ است ، انحرافی که امروزه کشور ما را هم درگیر پیامدهای بد و مخرب خود کرده است
واژه سانسکریتی سواستیکا در اصل و ریشه و به احتمال قریب به یقین یا نزدیک به حقیقت از سه کلمه فارسی به شکل زیر ساخته شده : پیشوند سوا یعنی جدا، حرف س در وسط مخفف است و پسوند تیکا جمع تیکه به معنای تیکه ها. حال باید دید که منظور خردمندان گم نام باستان از اینکه تیکه ها یا تکه ها سوا یا جدا از همند، به چه معنا بوده و میباشد ؟ در پاسخگویی به این سوال، بر اساس بینش و باور فردی خود من، در پشت پرده ظاهر سمبل ها یا نشان های سواستیکای هندوان و چلیپای ایرانیان، حقیقت های ژرف و بزرگ زیر در میدان های خود شناسی و انسان شناسی نهفته اند: دو بازوی این سمبل ها ( هرکدام به عنوان یک تیکه یا یک تکه از کل هر فرد انسانی ) حاکی از این حقیقت بوده و هست که هر فرد انسانی چه مرد و چه زن در عین واحد، حد اقل دارای دو من یا دو بُعد انسانی می باشد. هم مردانه و هم زنانه بر رویهم؛ یکی واقعی، تجربی، پدیدار شده یا فنومنی و دیگری غیر واقعی، غیر تجربی، پدیدار نشده یا نئومنی. واژه نئومن در اصل و ریشه به شکل " نا او من " تلفظ و بیان میشده و به معنای زیر بوده : او این من نیست بلکه یک من دیگریست در درون این من بیرونی.
...
[مشاهده متن کامل]

آن دو بُعد انسانی در هندوستان شاکتی و شیوا و در ایران میترا و وارونه نامیده شده اند. عاشق معشوق های بنیادی و خودی و یا نیمزوج های آسمانی و جاودانه.
در زیر این حقیقت ژرف، حقیقت ژرف دیگری نهفته و آن اینکه هرکدام از بازو های این سمبل های دارای چهار نقطه مستقل و یک نقطه مشترک یعنی هرکدام دارای پنج نقطه می باشند. دو نقطه ابتدا و انتها ، دو نقطه شکست و یک نقطه مشترک. این پنج نقطه روی هرکدام از غلاب ها حاکی از این حقیقت ژرف بوده و هستند که هر فرد انسانی در مجموع دارای ده بُعد انسانی بر رویهم می باشد؛ یکی واقعی ، تجربی، پدیدار شده یا فنومنی و نُه تا غیر واقعی، غیر تجربی و پدیدار نشده یا نوومنی. علاوه برین، هر فرد انسانی دارای پنج میل جنسی می باشد؛ یکی اصلی و آشکار که ریشه در پوسته و چهار تا فرعی و پنهانی که ریشه در مغز صدف دهن بسته غریزه جنسی دارند. در اینجا مفید خواهد بود که بین معانی واژه های فرا باستانی نئومن و نوومن فرق و تمیز قائل شویم. در همین زمینه لازم به اشاره میدانم که واژه های اوستائی 《خویدوده》 و 《آژی ده اکه》 به زبان قوم ماد به ترتیب به معنای زیر بوده اند: خود تو ده تائی؛ زندگانی های دهگانه آسمانی . امروز و آینده میتوانیم یقین داشته و مطمئن باشیم که ترجمه و تفسیر این واژه ها توسط مورخین یونانی و اندیشمندان و متفکرین پارسی زبان و خودی بصورت های ازدواج با محارم و اژدها و ضحاک، بنیادی ترین خطا و گمراهه روی در ترجمه و تفسیر محسوب می شوند. از طرفی دیگر شرح و توضیح چگونگی چرخیدن چرخه تولد و مرگ هندوان به روش تناسخ و تفسیر گردش گردونه مهر به گردش خورشید به دور زمین، هردو به یک سهم مساوی باطل و گمراه کننده بوده و می باشند. در همین رابطه میتوان مطمئن بود که واژه فارسی ماده در اصل و ریشه به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت و طبیعت نبوده بلکه به شکل ما ۱۰ بوده و واژه ایده هم ریشه در زبان یونانی نداشته بلکه به شکل ای ده مخفف این ۱۰ بوده و ضمیر دوم شخص مفرد این، اشاره به هر فرد انسانی و هر موجود دیگری داشته و دارد. عنوان قوم ماد بصورت جمع مادها هم در اصل و ریشه به شکل 《ما ۱۰ آ 》، به این معنا که هر کدام از ما افراد انسانی در ازل و در آفرینش اولیه همین دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، به شکل خانواده های ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، توانائی و دانائی و هنرمندی آفریده شده و هرکدام از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده ایم. همچنین لازم به اشاره می دانم که واژه رمزی قرآنی 《مائده 》 در اصل و ریشه به معنای طعام و خوان و سفره آسمانی نبوده بلکه بصورت 《ما آ ۱۰ 》 بوده. با پیدایش داستان بابا آدم و ننه حوای ادیان ابراهیمی و داستان گائومرت اوستائی ، بر روی آن بینش ها و باور های حقیقی آنچنان سر پوش گذاشته شده که نور آن ایده های درخشان طوری پنهان گردیده که رهائی از آنها ( مثل گیر کردن ذرات نور در سیاه چاله ها ) به ظاهر محال و غیر ممکن به نظر میرسد. در پایان کلام کودکانه امروز خود، لازم به اشاره میدانم که واژه دهّر هم در اصل و ریشه به زبان فارسی بوده و سپس به زبان سانسکریت راه یافته. این واژه رمزی ( مملو از راز و رمز و کُد ) توسط خردمندان گم نام ایرانی به دو روش تلفظ و بیان می گردیده: یکی ده هر ، به این معنا که هر فرد انسانی و هر موجود دیگری ده تائی می باشد. دیگری یکبار از چپ و یکبار از راست تا وسط یعنی تا حرف ه به شکل دو کلمه و پشت سر هم بیان می گردیده بصورت : ده ره ؛ ره ده، که تفسیر آن خارج از توان این کامنت کوتاه یا این پیامک و این فرصت اندک می باشد.

1 - جزء ( بخش، پاره ) ؛ این واژه عربی است و جمع آن اجزاء و جزئیات است؛ و همتای پارسی آن اینهاست:
بخش ( دری )
کافت kāft ( پهلوی )
پاژ ( کردی )
توز tuz ( خراسانی )
اِپسین epsin ( سغدی: epsint ) .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - جز joz این واژه در پهلوی اوز uz و جود jud بوده به معنی جدا، مگر، استثنا.
3 - جزو ( بخش ) . این واژه همان جزء عربی است.

جز واژه پارسی هست ک در پهلوی به دیسه jud نوشته میشده است به واژه بجز ک در پهلوی bi jud بوده بنگرید
چرا واژه ایرانی را از روی ناآگاهی عربی می انگارید
خرده، تکه
پیشنهاد واژه:
پاروَند = جزء، مولفه / برابر واژه Bestandteil در زبان آلمانی
جزئی از . . . ، مولفه ای از . . . = پاروندی از . . .
نکته 1 ) : پاروَند از دو تکواژ ( پار ) و ( وَند ) ساخته شده است که تکواژ ( پار ) دیسه پیشوندی واژه ( پاره ) است و ( وَند ) بُن کنونی کارواژه ( وَستن ) یا همان ( بستن ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته2 ) : می توان کارواژه ( پاروَستن ) و همچنین واژگانی چون ( پاروَسته ) و. . . را بکار گرفت.

یکی از
جزء یعنی قسمت . تکه. پاره .
پراکندن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاژ ( کردی )
کَسو ( اوستایی )
گَلا ( سنسکریت: کَلا )
پِهاج ( سنسکریت: بْهاجَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس