جریحه دار کردن


    wound

فارسی به انگلیسی

جریحه دار کردن احساسات
bruise, lacerate

جریحه دار کردن احساسات کسی
cut

مترادف ها

hurt (فعل)
تیر کشیدن، ازردن، اذیت کردن، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، خسارت زدن، خسارت رساندن، خسارت وارد اوردن، جریحه دار کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن

harrow (فعل)
ازردن، اشفته کردن، غارت کردن، جریحه دار کردن، زخم کردن، با چنگک زمین را صاف کردن

raw (فعل)
جریحه دار کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس