جریان

/jaryAn/

    flow
    running course
    current
    draft
    circulation
    progress
    conduct
    proceeding
    flux
    [fig.] progress
    action
    currency
    process
    run
    stream
    flow(ing)

فارسی به انگلیسی

جریان اب
current

جریان اهسته
ooze

جریان برق
current, electric current, electricity

جریان به داخل
influx

جریان پسرو
slipstream

جریان پیدا کردن
circulate

جریان حقوقی
action

جریان خون
bloodstream

جریان داشتن
flow, run, circulate

جریان دوسویه
alternating current

جریان زیرین اب
undercurrent

جریان زیرین هوا
undercurrent

جریان سریع اب
race

جریان شدید هوا ناشی از نواختن شیپور
blast

جریان طبیعی
course

جریان عادی
routine

جریان عمقی اب
undercurrent

جریان عمقی هوا
undercurrent

جریان متناوب
alternating current

جریان مخالف
crosscurrent

مترادف ها

inset (اسم)
ریزش، جریان، الحاق، وصله

ooze (اسم)
چکیده، جریان، شهد، لجن زار، جاری، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ

flow (اسم)
مد، جریان، گردش، باطلاق، بده، روانی، روند، رودخانه

progress (اسم)
پیشرفت، حرکت، جریان، پیش روی، ترقی، گردش، سفر، تکامل

fluor (اسم)
جویبار، جریان، مواد فلورین دار

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

current (اسم)
جریان، سیاله، ترن

stream (اسم)
جریان، نهر، جوی، جماعت، رود، مسیل

course (اسم)
جریان، دوره، جهت، سمت، مسیر، روش، اصول، در طی، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان

going (اسم)
جریان، رفتن، عزیمت، گام، وضع زمین، وضع جاده، زمین جاده، پهنای پله، مشی زندگی

income (اسم)
جریان، ورودیه، درامد، عایدات، عایدی، دخل، وارد شونده، جدید الورود

rede (اسم)
جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع

afflux (اسم)
ریزش، جریان، انبوهی

circulation (اسم)
جریان، گردش، تیراژ، انتشار، رواج، دوران، دوران خون

circuit (اسم)
جریان، دوره، گردش، دور، محیط، حوزه قضایی یک قاضی، اتحادیه، کنفرانس

gush (اسم)
ریزش، جریان، جوش، تراوش

effluvium (اسم)
جریان، پخش به خارج، استشمام هوای خفه و گرفته

efflux (اسم)
جریان، پخش به خارج، انتشار به خارج

outflow (اسم)
ریزش، جریان، بیرون ریزی

tide (اسم)
جریان، کشند

پیشنهاد کاربران

شار
ردشه ی دو حرفی شامل:
جریان , از ریشه ی فارسی گرفته شده . و ریشه ی آن در گویش های ایرانی تبار مثل لری و کردی وجود دارد .
در گویش لری بختیاری ریشه ی دو حرفی و سه حرفی آنها به سه شکل ( به خاطر تغییر همخوانها ) وجود دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

شُر
چُر
جُر
ریشه ی سه حرفی شامل :
شُهر
چُهر
جُهر
می باشد . که افعال ( شُهرِستِن ) ( چُهرِستِن ) ( جُهرِستِن ) را می سازند.
شُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
چُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
جُهرِستِن = سرازیر شُدن , روان شده , جاری شدن
( جُر ) یا ( جُهر ) با تغییری متناسب با زبان عربی بعنوان ریشه وارد زبان عربی شده و ریشه ی سه حرفی ( جری ) را بوجود آورده و سپس در دستگاه صرف , از آن مشتقهایی گرفته اند .
در گویش بختیاری وقتی اشک جاری می شود میگویند ( چُهرست ) یا ( جُهرِست )
کسی که از شیب کوه به سمت پایین سرازیر می شود می گوید ( شُهرِستُم )
آبی که از ناودان جاری می شد را می گویند ( چُهرست )
تکرار ( شُر ) می شود ( شُرشُر ) که برای باران بکار می رود . باران در اصل آبی است که از ابرها جاری شده .
همین ریشه ی دو حرفی ( شُر ) تبدیل می شود به ( شار ) و در وایه ی ( آبشار ) از آن استفاده می شود . تبدیل ( شُر ) به ( شار ) مثل تبدیل ( سَر ) به ( سار ) هست . که در واژه ی ( کوهسار ) از آن استفاده شده .
چس با همین قاعده ( جُر ) به ( جار ) تبدیل می شود . ( جاری = چیزی که روان شده ) یعنی وایه ی ( جاری ) هم فارسی ست .

جریان. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) جَرْی. رفتن آب و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن عادل بن علی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون )
واژه جریان
معادل ابجد 264
تعداد حروف 5
تلفظ jar[a]yān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: جرَیان]
مختصات ( آب و هر چیز مانند آن )
آواشناسی jaryAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
یک حزِب یا گروه سیاسی
این واژه بنظر ایرانی است نه عربی که معرب شده است
درزبان کردی گریان به معنی گردش و حرکت است که
باتوجه به اینکه درزبان عربی حرف گ ندارند گریان
تبدیل شده به جریان
واژگانی همچون ( جاری، جریان ) به روشنی واژگانی عربی نیستند.
در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت نیز واژه ( jhari ) به چمِ ( رودخانه ) و واژه یِ ( jhara ) به چمِ ( آبشار ) بوده است. این را کنار واژگانی همچون ( شریان ( جریان ) ، شار ) بگذارید.
...
[مشاهده متن کامل]

در رویه یِ 122 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم - آمده است:

جریان
واژه ( جریان ) از واژه ایرانیِ کهن ( شریان ) گرفته شده است. همچنین گریان.
واژه جریان به نگر ( نظر ) معرب شده واژه شریان پارسی می باشد
جریان = شریان
نظر = نگر
حرکت آب، روندگی آب
بستگی به سامان جمله دارد که این واژه چگونه بیاید.
می گوییم جریان فلان چیز چیست که می توان داستان را هم به جای آن به کار برد.
داستان
محل بحث= مبحث
Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که در گویان ( گو ی آن ) و سریان ( سر ی آن ) رویان ( رو ی آن ) شریان ( شر ی آن ) روان دوان و خندان دیده میشود و پایایی یک هالت را نشان میدهد. ازینرو واژه مجری و مجرا ریشه پارسی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

*نزدگاه ( منبع ) : Avesta Grammar in Comparison with Sanskrit - William Jackson

من" تَزان" را برای هَموگییِ ( =معادلِ ) جریان به معنی قضیه و ماجرا پیش می نهم این ترم از واژه تَچان پهلوی به معنی روانگی و روانِش آب می باشد که ریشه در کارواژه ی تَچیدن ( رویدن و روان شدن ) دارد، گرته برداری شده تزان واگویش دیگری از تَچان است روند دگردیسی وات ( حرف ) چ به ز در فرآیند گذر واژه ها از پهلوی به پارسی نو دیده می شود که هنجاروَر است نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

واچار/واژار ( پهلوی ) که در پارسی نو به ""بازار"" و"" واجار"" ( به معنی معرکه گرفتن و جارزدن ) واگَشته و این تزان ( =جریان ) در ان دیده می شود


Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که در گویان ( گو ی آن ) و سریان ( سر ی آن ) رویان ( رو ی آن ) شریان ( شر ی آن ) روان دوان و خندان دیده میشود و پایایی یک هالت را نشان میدهد. ازینرو واژه مجری و مجرا ریشه پارسی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

*نزدگاه ( منبع ) : Avesta Grammar in Comparison with Sanskrit - William Jackson

روند، گذران، گردش، روایی، شارش ( از شار ( اِمص ) فروریختن آب و شراب و امثال آن را خوانند مانند آبشار و سرشار. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) . ریختن آب . ( غیاث ) . جریان آب . ( فرهنگ شاهنامه ) ) .

در پارسی " تچش " از بن تچیدن به چم روانش و روان شدن.
روانش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس