جرم

/jerm/

    guilt
    guiltiness
    misdeed
    misdoing
    body
    scale
    mass
    incrustation
    crime
    germ
    fact

فارسی به انگلیسی

جرم دندان
plaque, tartar

جرم زدایی کردن
decriminalize

جرم شناس
criminologist

جرم شناسی
criminology

جرم گوش
earwax

جرم مانند
germinal

جرم می گیرد
it gest on my nerves, it gets my goat

مترادف ها

mass (اسم)
توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی

body (اسم)
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی

guilt (اسم)
گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت

crime (اسم)
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری

misdeed (اسم)
گناه، جرم، بزه، بدکرداری، خلاف، بد رفتاری، سوء عمل

delict (اسم)
گناه، جرم

پیشنهاد کاربران

به سه شیوه می توان خواندش:
1_جِرم
2_جُرم
3_جَرم
سومین شیوه برابر ندارد!
اگر به نخستین شیوه خوانده شود، یا برابر یک چیز دارای جرم است که برابرش می شود تَن. شاید هم برابر خود جرم است که می شود تراز مایه های سازنده آن، که شاید بتوان درونمایه را برابر آن دانست ( شاید! )
...
[مشاهده متن کامل]

اگر به دومین شیوه خوانده شود، می شود گناه و لغزش و کژروی.
پس:
جرم
گویش:jorm یا jerm
ریشه از:عربی
برابر پارسی:گناه، لغژش، کژروی، درونمایه، تَن

در پارسی انرا توده مینامند
جرم=توده/گرسته
حجم=چند/اند
جسم=تن/تنه
وزن=سنگ/سنجه/کشه
مقیاس/قیاس=سنجش/سنجه
عمق=ژرفا
ارتفاع=بلندا
طول=درازا
عرض=پهنا
ضخامت=ستبرا
مکعب=چارانه/چهارینه
جرم به معنی بزه و جسم در کنار تقصیر و جنایت به کار رفته.
نظر اینجانب : پیدایش ماهیت حقوقی در انجام تخلف را گویند جرم.
خلف، خلاف، تخلف و متخلف واژگان گویاتری هستند
عالم مفاهیم کلمات با زنجیره ریشه های مشترک خودشان که اصطلاحا مصدر یا بن واژه گفته می شود برای ایجاد کلمات جدید در ابعاد مختلف ولی در یک راستا واقعا بسیار شگفت انگیز است. طوری که هر کلمه همچون چراغی از
...
[مشاهده متن کامل]
نور مسیر روشنی از مفاهیم را برای ما ایجاد می کنند این کلید واژه نیز اگر بخواهیم به مفهوم اصلی آن پی ببریم می توانیم از کلمات هم ریشه با این کلمه کمک بگیریم و اگر بخواهیم با کلمات هم ریشه با این کلمه برای درک بهتر این کلمه یک جمله بسازیم اینطور می توانیم تبیین کنیم ؛لاجرم مجرم با جرم خود رجم می کند و رجیم می شود و جرم چیزی جز ایجاد یک مجرای مخرب در جوار یک جریان اجرایی و اجاره ای نیست و این یعنی رجم و رجیم شدن از آن جریان جاری که باید ساری می شد و سرایت می کرد و باعث مسرت می شد جرم در لغت عرب یعنی چیدن میوه به خصوص خرمای نارس است که به علت نارس بودن نمی شود آن را خورد. و این یعنی هنجار شکنی یعنی ساختار شکنی یعنی سنت های الهی حاکم بر هستی را شکستن سنت شکنی کردن.

واژه جرم
معادل ابجد 243
تعداد حروف 3
تلفظ jorm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَجرام]
مختصات ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jerm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
جُرم
همریشه با crime
گویا جُرم اربی شده ی " گُرم" پارسی باشد.
توده
جِرم در فیزیک ( مقدار ماده باشنده در پیکره یا جسم ) = توده
مانند: جرم اتمی = توده اتمی، جرم مولکولی = توده مولکولی
و نیز توده بدنی: وزن بدن بخش بر توان دو قد به متر
اجرام سماوی = تودِگان سپهری
چگالی = جرم در واحد حجم ( توده در یکای اندازش )
خطاکاری. [ خ َ ] ( حامص مرکب ) جرم. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
عذرخواهان را خطاکاری ببخش
زینهاری را بجان ده زینهار.
سعدی.
أم یقولون افتریه قل ان افتریته فعلی اجرامی و انا بری ء مما تجرمون
کلمه ( جرم ) بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی ( أجرم ) به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه ( جرم ) - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب مکروه است ، و اکتساب مکروه به معنای معصیت است .
...
[مشاهده متن کامل]

جرم در لغت عرب یعنی چیدن میوه به خصوص خرمای نارس است که به علت نا رس بودن نمی شود آن را خورد .

اینکه عکس کلمه رو در نسخه موبایل نشون میدید واقعا عالی هست
اینجوری گوگل هم فریب میخوره و دو پیج برای شما ثبت میکنه
الگوریتم پنگوئن رو جر دادی
نا هنجاری . . نافرمانی. . هنجار شکنی . . ساختار شکنی . .
به گناه از آن جهت جرم می گویند که مرتکب با انجام آن از سنت های حاکم بر هستی ( از حق ) جدا و قطع می شود.
جرم به معنای سنگینی ؛ معربِ واژه گرم است .
جُرم به معنای گناه ؛ معربِ گُرم در اینجا سوزنده ( کنایه از گناه ) .
همچنین گُرِم در پارسی همان اندوه و سختی است .
شایسته ی مجازات و کار اشتیاه
کار اشتباه شایسته ی مجازات

گناه ، کاری بر خلاف قانون ، کاری ناهنجار در جامعه
جرم: [اصطلاح حقوق]عملی است که قانون آن را از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.
مقدار فضای خارجی اشغال شده توسط هر جسمی را جرم می گویند .
برابر پارسی: هزاره تن
مقدار ماده تشکیل دهنده ی هر جسم را, جرم آن جسم می نامند.
برا مثال:جرم هندوانه ای یک کیلوگرم است!
در اصل واحد اندازه گیری کیلوگرم جرم است , اما متاسفانه بیشتر مردم به جای گفتن جرم , واژه ی وزن را در نظر میگیرند و آن را واحد اندازه گیری خود انتخاب میکنند.
واژه جرم به معنی گناه و خطا شاید آریایی باشد نه سامی ، چون واژه مانند آنرا در زبان های آریایی دیگر از جمله انگلیسی و ایتالیایی و . . . می توان دید ، جا دارد زبانشناسان پژوهش کنند
مقدار ماده‎ی موجود در یک جسم را تعریف می‎نماید. جرم، یک کمیت بدون بعد به شمار می‎رود و گرانش زمین را هنگامی که محاسبه می‏گردد، در نظر نمی‎گیرد. به عبارت ساده‎تر، جرم، ماده‎ی متعلق به یک شیء می‎باشد که
...
[مشاهده متن کامل]
هنگام قرار گرفتن در یک میدان گرانشی، دارای وزن خواهد بود. بر طبق گفته‎ی نیوتن، جرم از طریق این که تا چه حد یک شیء، هنگامی که به آن نیرویی اعمال می‎گردد، در برابر تغییر مقاومت می‎نماید، اندازه گیری می‎شود

بزه
تنمایه, جِرم مفهومی بنیادی در فیزیک است که به طور شهودی «مقدار مادهٔ موجود در جسم» را می نمایاند.
( فیزیک/ شیمی )
جُرم: jorm این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آستار می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس