contusion
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ریش، جای زخم، زخم، جراحت، دلریش کننده
غبن، خسارت، اسیب، زخم، جراحت
تنگی، جراحت، ضیق، باریک بینی
خستگی، ضرر، زخم، جراحت، جریحه
جراحت، ترشح چرک، تولید جراحت، ترشح ریم
چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی
پیشنهاد کاربران
جراحت. [ ج ِ ح َ ] ( ع اِ ) خستگی. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ) ( از ناظم الاطباء ) . جراحة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . ج ، جِراح. و جِراحات. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرح قاموس ) . || یک زخم و یک ضرب. ( شرح قاموس ) زخم و ریش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . خیم. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . قرحه. ( زمخشری ) . کلم. ( یادداشت مؤلف ) . تفرق اتصالی که بگوشت فرو شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بکسر جیم و فتح راء مهمله در اصطلاح پزشکان ، جدایی پیوستگی در گوشت بدن است در صورتی که گوشت بدون چرک باشد ولی اگر مقرون به چرک بود آن را قرحه گویند. قرشی گوید، جدا ساختن اتصال گوشت اگر تازه باشد آن راجراحت نامند و اگر مدتی از آن گذشته و چرک کرده باشد آن را قرحه خوانند - انتهی. بنابراین قرحه غیر جراحت است. و در وافیه است که جراحت از قرحه اعم باشد آنجا که گوید: تفرق اتصال اگر بگوشت فرو شود آن را جراحت گویند. و اگر جراحت ریم آرد آن را قرحه گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی شود : شبگیر وی را در مهد بخوابانیدند و خادمی را بنشاندند او را نگاه میداشت و گفتنداز آن جراحت نمی تواند نشست. ( تاریخ بیهقی ص 357 ) . دوش همه شب نخفتم از این جراحت. ( تاریخ بیهقی ص 353 ) .
... [مشاهده متن کامل]
درد تو جراحتی است ناسور
از زخم اجل شفات جویم.
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
درد تو جراحتی است ناسور
از زخم اجل شفات جویم.
منبع. لغت نامه دهخدا
جراحت = والانه
کتاب معالجات عقیلی. جراحت به کسر جیم و فتح رای مهمله و الف و فتح حای مهمله و تا، به فارسی زخم و ریش نامند. بالاجمال عبارت از تفرق اتصالی است که در لحم واقع شود به هر سببی از اسباب که باشد و تازه باشد و
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
هنوز به قیح و چرک نیامده باشد، زیرا که چون به چرک و ریم آید، آن زمان آن را قرحه می نامند، خواه ابتدای جراحت بوده و به حرکت آمده و یا ورم بوده و منفجر شده و چون کهنه و مزمن گردید و کناره های آن صلب سطبر و وجع آن تسکین یابد و دایم از آن زرداب تراوش نماید آن را ناسور می گویند.
استکبار
خط تیغ. [ خ َطْ طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که تیغ ایجاد کند. زخم :
می کرد حباب دل دشمن خط تیغت
هر نقطه از آن قابل تقسیم برآمد.
ظهوری ( از آنندراج ) .
می کرد حباب دل دشمن خط تیغت
هر نقطه از آن قابل تقسیم برآمد.
ظهوری ( از آنندراج ) .
زخمگه. [ زَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه. مضرب سیف. زخمگاه. رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود. || نشانه. هدف. غرض. زخمگاه :
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافله قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
|| جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش :
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود.
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
... [مشاهده متن کامل]
نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافله قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
|| جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش :
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود.
جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه
هدایت المتعلمین فی طب ص 192و ذخیره خوارمشاهی ص 163 : :
زخم تازه را جراحت گویند و اگر کهنه شود ریش گویند
زخم تازه را جراحت گویند و اگر کهنه شود ریش گویند