جذب کردن


    digest
    absorb
    assimilate
    attract
    blot
    drink
    gravitate
    imbibe
    pull
    soak
    sop

فارسی به انگلیسی

جذب کردن با اشتیاق
swallow

جذب کردن با پمپ
suck

جذب کردن بدون بازتاب
absorb

جذب کردن دانش
ingest

مترادف ها

absorb (فعل)
جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن

attract (فعل)
جذب کردن، جلب کردن، مجذوب ساختن، مجذوب کردن

imbibe (فعل)
جذب کردن، در کشیدن، نوشیدن، تحلیل بردن، اشباع کردن

amuse (فعل)
جذب کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن

imbrue (فعل)
جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن

intussuscept (فعل)
جذب کردن، غلاف کردن، در خود گرفتن

sop (فعل)
جذب کردن، خیساندن، خیس خوردن

sponge (فعل)
جذب کردن، انگل شدن، طفیلی کردن یاشدن، با اسفنج پاک کردن یا تر کردن

پیشنهاد کاربران

Charm one to your company
به سوی کشیدن متوجه خود کردن
اندر کشیدن. [ اَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) جذب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما جواب ما مر این سؤال را از خاصیت مقناطیس. . . آن است که گوییم از آن سنگ بخاری است بیرون آینده لزج اندر کشیده که بجز آهن اندر نکشد. ( جامعالحکمتین ص 167 ) .
کشش
برابر پارسی واژه جذب کردن واژه آهنج کردن یا آهنجیدن است
persuade : جذب کردن

بپرس