از آنجا که برایِ {مجذوب}، {شیفته} را داریم، می توان برای همین از {جذب} هم از {شیفتَن} بکار برد. ( دست کم در برخی کاربرد های آن )
بِدرود!
برای واژه سازی به جایِ {attract} نیاز است ساختار آن را بررسی کنیم:
1 - at:به چَمِ {به/در} است که ما پیشوند هایِ {پی/در/از} را در پارسی داریم. ( پیشوندِ {از} با ریختِ گوتاه شده یِ {ز} را در پیشوندِ دوگانه یِ {زِبَر:بالا} داریم. )
... [مشاهده متن کامل]
2 - tract:به چَمِ {هَختَنن/هَنجیدن} است.
پس واژگان {پیهَختَن/درهختن/ازهختن/پیهنجیدن/درهنجیدن/ازهنجیدن} ساخته می شوند.
می توانید چند تا از این واژگان را یا هر واژه برابر پارسی دیگر برگزینید و بکار ببرید.
برای نِمونه من {پیهختن/درهختن/ازهختن} را بر می گزینم. ( هر جا می توان از یکی از این سه بکار برد )
بِدرود!
جَذب
= گَسپ
ربایندگی
کشش
گرفتن
کش: روب: گیر.
جملات:
۱ - خاک آب را کش می کند: خاک آب را جذب می کند. خاک کش اش می کند: خاک جذب اش می کند. ( درست. )
جذبش کرد: کشش کرد. ( با کش ضمیر چسپیده مگر نه شین فعل ) .
۲ - خاک آب را کشش می کند: خاک کشش اش می کند. ( نادرست. )
... [مشاهده متن کامل]
پس از این جملات دیده می شود که واژه کشش نادرست است. زمانیکه ما نهاد شخص سوم مفرد را در جمله بکار ببریم، جمله سه تا شین را نمی پذیرد، پس کنست ( فعل ) و کنست نام ( اسم فعل ) کشیدن، کش است نه کشش!
[ کَشیدن: کَشتن] بر وزن [ کُشیدن: کُشتن ] با تغیر حرکات، مصدریست به معنی جذب است. و فعل هم، کش به معنی جذب است. پس کشش در جمله گردان نمی شود. مانند بُویش.
۱ - گل را بوی می کنم: بوی اش می کنم. ( درست ) .
۲ - گل را بویش می کنم: بویش اش می کنم. ( نادرست ) .
هرگام کنستنام یا اسم فعل، ضمیری شخص سوم را نپذیرفت پس باید آن شین برداشته شود.
[ کش و گیر ] درست.
[ کشش و گیرش ] نادرست.
[ گیر و دار ] درست.
[ گیرش و دارش ] نادرست.
جذب معرب واژه چسب فارسی هست
چیزی به سوی خود کشیدن
جذب= چسپ، چسب، رُبایش، آشام، چسبیدن، کشش، فوکش، گرایش، فروکش، درآشامی، گرایش، چیزی را به سوی خود کشیدن، فروکشی، راکیشان، ربایش، گیرش، رباینده، دل ربا، ربایند= جذب
واژه جذب، اسل است و روزمرگی در آن رُخ نداده است.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری
کشش، ربایش، فوکش
من هم با سرکار فر کیانی همداستانم و گمان می کنم جذب از همان چسب ( بن اکنون چسبیدن ) یا ریشه این واژه در زبانهای کهنتر ایران، گرفته شده باشد.
گرایش
جذب : کشش
هم خانواده جذب : جاذب - مجذوب - جذاب - جذبه
متضاد : دفع
گیرایش
ئه ب سۆرب ، سۆرب بۆ به ئاڤی، ئاڤه ختی جا خاس جه زب بۆ.
چسبیدن/چیزی را به سوی خود کشیدن/مثل آهن ربا
درآشامی، فروکشی
رباینده - دل ربا - ربایند
لغت پارسی _ آریایی جذب به مانای درخودکشیدن هضم ربایش قورت دادن در اوکراین به شکل زسب засвоювати به مانای باخودیکی شدن assimilation و در قزاقستان به شکلжұтып jutıp ( جذب ) و در مجارستان به شکل szop�s ( مکیدن ) و در ازبکستان به شکل yutib ( بلعیدن، که بلعیدن هم پارسی ست ) به کار میرود. ازینرو واژگان اربی جذاب و جاذب و مجذوب و جاذبه جعلی هستند ولی لغت آریایی جذبه در مجارستان به شکل cs�b�t�s به مانای attraction affinity به کار میرود.
... [مشاهده متن کامل]
چیزی را به سوی خود کشیدن کشش، ربایش
جلب
ربایش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هاکْس ( سنسکریت: بْهاکس )
لایا ( سنسکریت: لَیَ )
لایوگ ( سنسکریت: لَیَیوگَ )
سایوج ( سنسکریت: سایوجیَ )
آوالوپ ( سنسکریت: اَوَلوپ )
راکیشان ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)