جذب

/jazb/

    absorption
    attraction
    gravitation
    osmosis

فارسی به انگلیسی

جذب به طرف بالا
uptake

جذب شدن به سوی چیزی
gravitate

جذب شده
absorbed

جذب و پذیرش فرهنگ بخصوص
acculturation

جذب و تحلیل غذا
assimilation of food

جذب کردن
digest, absorb, assimilate, attract, blot, drink, gravitate, imbibe, pull, soak, sop

جذب کردن با اشتیاق
swallow

جذب کردن با پمپ
suck

جذب کردن بدون بازتاب
absorb

جذب کردن دانش
ingest

مترادف ها

absorbency (اسم)
جذب، قدرت جذب، خاصیت درکشی یا دراشامی، تحلیل، قابلیت جذب، فرو بری

absorption (اسم)
جذب، انجذاب، درکشی، در اشامی، خورد

attraction (اسم)
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی

sorption (اسم)
جذب، جذب سطحی

suction (اسم)
جذب، مک زنی، مکش، عمل مکیدن، جذب به وسیله مکیدن

imbibition (اسم)
جذب، استنشاق، درک، اشباع

پیشنهاد کاربران

از آنجا که برایِ {مجذوب}، {شیفته} را داریم، می توان برای همین از {جذب} هم از {شیفتَن} بکار برد. ( دست کم در برخی کاربرد های آن )
بِدرود!
برای واژه سازی به جایِ {attract} نیاز است ساختار آن را بررسی کنیم:
1 - at:به چَمِ {به/در} است که ما پیشوند هایِ {پی/در/از} را در پارسی داریم. ( پیشوندِ {از} با ریختِ گوتاه شده یِ {ز} را در پیشوندِ دوگانه یِ {زِبَر:بالا} داریم. )
...
[مشاهده متن کامل]

2 - tract:به چَمِ {هَختَنن/هَنجیدن} است.
پس واژگان {پیهَختَن/درهختن/ازهختن/پیهنجیدن/درهنجیدن/ازهنجیدن} ساخته می شوند.
می توانید چند تا از این واژگان را یا هر واژه برابر پارسی دیگر برگزینید و بکار ببرید.
برای نِمونه من {پیهختن/درهختن/ازهختن} را بر می گزینم. ( هر جا می توان از یکی از این سه بکار برد )
بِدرود!

جَذب
= گَسپ
ربایندگی
کشش
گرفتن
کش: روب: گیر.
جملات:
۱ - خاک آب را کش می کند: خاک آب را جذب می کند. خاک کش اش می کند: خاک جذب اش می کند. ( درست. )
جذبش کرد: کشش کرد. ( با کش ضمیر چسپیده مگر نه شین فعل ) .
۲ - خاک آب را کشش می کند: خاک کشش اش می کند. ( نادرست. )
...
[مشاهده متن کامل]

پس از این جملات دیده می شود که واژه کشش نادرست است. زمانیکه ما نهاد شخص سوم مفرد را در جمله بکار ببریم، جمله سه تا شین را نمی پذیرد، پس کنست ( فعل ) و کنست نام ( اسم فعل ) کشیدن، کش است نه کشش!
[ کَشیدن: کَشتن] بر وزن [ کُشیدن: کُشتن ] با تغیر حرکات، مصدریست به معنی جذب است. و فعل هم، کش به معنی جذب است. پس کشش در جمله گردان نمی شود. مانند بُویش.
۱ - گل را بوی می کنم: بوی اش می کنم. ( درست ) .
۲ - گل را بویش می کنم: بویش اش می کنم. ( نادرست ) .
هرگام کنستنام یا اسم فعل، ضمیری شخص سوم را نپذیرفت پس باید آن شین برداشته شود.
[ کش و گیر ] درست.
[ کشش و گیرش ] نادرست.
[ گیر و دار ] درست.
[ گیرش و دارش ] نادرست.

جذب معرب واژه چسب فارسی هست
چیزی به سوی خود کشیدن
جذب= چسپ، چسب، رُبایش، آشام، چسبیدن، کشش، فوکش، گرایش، فروکش، درآشامی، گرایش، چیزی را به سوی خود کشیدن، فروکشی، راکیشان، ربایش، گیرش، رباینده، دل ربا، ربایند= جذب
واژه جذب، اسل است و روزمرگی در آن رُخ نداده است.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) .
نویسنده: امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
#آسانیک گری

کشش، ربایش، فوکش
من هم با سرکار فر کیانی همداستانم و گمان می کنم جذب از همان چسب ( بن اکنون چسبیدن ) یا ریشه این واژه در زبانهای کهنتر ایران، گرفته شده باشد.
گرایش
جذب : کشش
هم خانواده جذب : جاذب - مجذوب - جذاب - جذبه
متضاد : دفع
گیرایش
ئه ب سۆرب ، سۆرب بۆ به ئاڤی، ئاڤه ختی جا خاس جه زب بۆ.
چسبیدن/چیزی را به سوی خود کشیدن/مثل آهن ربا
درآشامی، فروکشی
رباینده - دل ربا - ربایند
لغت پارسی _ آریایی جذب به مانای درخودکشیدن هضم ربایش قورت دادن در اوکراین به شکل زسب засвоювати به مانای باخودیکی شدن assimilation و در قزاقستان به شکلжұтып jutıp ( جذب ) و در مجارستان به شکل szop�s ( مکیدن ) و در ازبکستان به شکل yutib ( بلعیدن، که بلعیدن هم پارسی ست ) به کار میرود. ازینرو واژگان اربی جذاب و جاذب و مجذوب و جاذبه جعلی هستند ولی لغت آریایی جذبه در مجارستان به شکل cs�b�t�s به مانای attraction affinity به کار میرود.
...
[مشاهده متن کامل]


چیزی را به سوی خود کشیدن کشش، ربایش
جلب
ربایش
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هاکْس ( سنسکریت: بْهاکس )
لایا ( سنسکریت: لَیَ )
لایوگ ( سنسکریت: لَیَیوگَ )
سایوج ( سنسکریت: سایوجیَ )
آوالوپ ( سنسکریت: اَوَلوپ )
راکیشان ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس