جدل

/jadal/

    argument
    controversy
    dialectic
    dispute
    polemic
    argy-bargy
    debate

فارسی به انگلیسی

جدل شناسی
polemics

جدل کردن
argue

پیشنهاد کاربران

جدل. [ ج َ ] ( ع مص ) محکم تافتن رسن را. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . محکم تافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) . استوار کردن تابیدن چیزی را. ( شرح قاموس ) . || قوی و پس رو مادر گردیدن بچه آهو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) . قوی و سخت استخوان شدن. ( از المنجد ) . توانا شدن بچه آهو و پی رو مادر گردیدن او. ( از شرح قاموس ) . || بسته شدن و قوی گردیدن حب در سنبل. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ) . افتادن دانه در خوشه. ( از شرح قاموس ) . || بر زمین افکندن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ) . وقال الازهری : الکلام المعتمد طعنه فجد له و ثقل الدال. ( لسان ، از ذیل اقرب الموارد ) . || سخت شدن پیکار. ( از شرح قاموس ) . || بهانه کردن. || ( اِ ) ذکر مرد. ( ذیل اقرب الموارد ) . ذکرسخت. ( شرح قاموس ) . نره سخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || استخوان میان کاواک دست و پا [ قلم ]. ( منتهی الارب ) . || استخوان مغزدار دستها و پاها. ( شرح قاموس ) . || اندام. ( منتهی الارب ) . || استخوان گنده محکم. ج ، اجدال و جُدول. ( منتهی الارب ) . کل عَظم موفّر کما هو لایکسر و لایخلط به غیره. ( لسان العرب ) . هر عضو و هر استخوانی است که تمام کرده شده است که شکسته نمیشود و آمیخته نمیشود به او غیر او. ( شرح قاموس ) . || قبر. ( منتهی الارب ) . گور. قبر. ( ناظم الاطباء ) . || عضو. ج ، جُدول. || صلب. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) . یقال : شی جَدل ؛ ای صلب. ( اقرب الموارد ) . و رجوع به جِدل شود. || لغت است از جدول به معنی سخت و درشت گردیدن. ( از منتهی الارب ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جدل. [ج ِ ] ( ع اِ ) نره سخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ذکر سخت. ( شرح قاموس ) . || استخوان میان کاواک دست و پا. [ قلم ]. ( منتهی الارب ) . استخوان مغزدار دستها و پاها. ( شرح قاموس ) . || اندام. ( منتهی الارب ) . هر استخوانی است که تمام کرده شده است و شکسته و آمیخته نمیشود به او غیر او. ( از شرح قاموس ) . ج ، اجدال و جُدول. ( منتهی الارب ) . قوی. درشت.
جدل. [ ج َ دِ ] ( ع ص ) سخت خصومت. ( منتهی الارب ) . شدیدالخصومة و النزاع. ( قطر المحیط ) . شدیدالجدال. ( لسان ، از ذیل اقرب الموارد ) ( المنجد ) . جَدّال. مِجدال. ( المنجد ) . بسیارجدال. ( یادداشت مؤلف ) . || سخت و درشت گردیده. ( ناظم الاطباء ) . || لغت است از جدول به معنی سخت و درشت گردیدن. صلب. ( قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) . قوی. درشت.
منبع. لغت نامه دهخدا

اَیوزیشْن= ayuzishn نزاع، اختلاف، کشمکش، درگیری، جدل ( ریشه پهلوی )
سلیم
جدل: ستیز گفتاری
واژه جدل
معادل ابجد 37
تعداد حروف 3
تلفظ jadal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( جَ دَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی jadal
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

بِگو مُگو:جدل. مجادله.
جدل:جادل؛جای دل. دلگویه. دل پاکی.
برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
...
[مشاهده متن کامل]

فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )

کلمه ( جدل ) به معنای نزاع قولی است ، که یکطرف بخواهد حرف خود را بر دیگری بقبولاند، و این واژه از ماده ( جدلت الحبل - طناب را محکم تابیدم ) گرفته شده .
جَدَلیدن با کسی.
جدلاندن کسی با کسی.
ستیز

گفت و گو ، بحث، ستیز

کشمکش
ستیز
حق یا ادعای کسی در باره ی چیزی را به بحث گذاشتن و دیگران را در باره ی آن به شک انداختن.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرکَب ( اوستایی: فْرَکَوَ )
نیوائیت ( اوستایی: نیوائیتی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)