جدایی

/jodAyi/

    breakaway
    disengagement
    dissociation
    disunion
    divergence
    divorce
    estrangement
    secession
    separateness
    separation
    sequestration
    split
    departure
    parting

فارسی به انگلیسی

جدایی انداختن
divide, estrange

جدایی پذیر
separable

جدایی طلب
separatist

جدایی طلبانه
separatist

جدایی طلبی
separatism

جدایی گرای
secessionist, segregationist

جدایی گرایی
separatism, separatist

جدایی ناپذیر
inseparable, integral

مترادف ها

abscission (اسم)
جدایی، قطع، ریزش، برش، دریدگی، قطع پوست و گوشت

separation (اسم)
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت

divorce (اسم)
جدایی، فسخ، طلاق

segregation (اسم)
جدایی، تفکیک، افتراق، تبعیض نژادی

breakaway (اسم)
جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو

rupture (اسم)
جدایی، قطع، فتق، گسیختگی، گسستگی، پارگی

dissociation (اسم)
جدایی، تجزیه، تفکیک، گسستگی، افتراق

gulf (اسم)
جدایی، خور، خلیج، گرداب، هر چیز بلعنده و فرو برنده

schism (اسم)
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا

divorcement (اسم)
جدایی، تفرقه

schismatism (اسم)
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا

disjunction (اسم)
جدایی، تفکیک، انفصال

disunion (اسم)
جدایی، انفصال، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق

seclusion (اسم)
جدایی، انزوا، گوشه نشینی

sequestrum (اسم)
جدایی، قسمت بافت مرده

severance (اسم)
جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی

ab- (پیشوند)
غیر، از، جدایی، دور از

پیشنهاد کاربران

افتراق
دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، طلاق، انفکاک، انفصال، برش، قطع
جدایی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " جدایی" می نویسد : ( ( جدایی در پهلوی در ریخت یوتاکیه yutākīh بکار می رفته است ) )
( ( به جانش بر ، از مهر ، گریان بُدی ؛
ز بیم ِ جدایْیْش ، بریان بُدی . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 238. )

مهجوری
مفارقت

بپرس