جد

/jadd/

    grandfather
    ancestor
    endeavour
    seriousness
    sire
    forefather
    forerunner
    progenitor

فارسی به انگلیسی

جد و جهد
assiduousness, effort, exertion, study, great effort, endeavor

جد و جهد کردن
exert, slave, strive
endeavor

مترادف ها

ancestor (اسم)
جد، نیا

forefather (اسم)
جد، نیا، سلف

progenitor (اسم)
جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ

predecessor (اسم)
جد، سلف، اسبق

grandsire (اسم)
جد، پدر بزرگ، پیر مرد

forerunner (اسم)
جد، پیشرو

grandsir (اسم)
جد، پدر بزرگ، پیر مرد

پیشنهاد کاربران

آشنایی با پیشوندهایِ " جُد - " و " هَم - " :
ما واژه یِ " جُدا ( ی ) " را در زبانِ پارسیِ نوین داریم که برآمده از واژه یِ " جوداگ= جود. آگ" در زبانِ پارسیِ میانه است؛ پس " جود" در زبانِ پارسیِ میانه همان " جُد" در پارسیِ نوین است. از اینرو هر آنچه در پایین درباره پیشوندِ " جود" گفته می شود می توان برایِ پیشوندِ " جُد - " یا همچنین "جدا - " در پارسیِ نوین بکار برد. ( در زبانِ پارتی این پیشوند " یود - : - yud" بوده است. )
...
[مشاهده متن کامل]

1 - دو پیشوندِ " هم - " و " جود - " پادواژه یِ ( =متضادِ ) یکدیگر بوده اند.
اگر واژه ای را که پس از دو پیشوندِ نامبرده می آید، با " X " نشان دهیم، آنگاه:
" هم - X " بازنمایی کننده یِ " از X مشابه ای/همسانی/همانندی برخوردار بودن " است ؛
" جود - X " بازنمایی کننده یِ " از X متفاوتی/ناهمسانی/مخالفی برخوردار بودن" است.
برای نمونه، در پارسیِ میانه واژه یِ " هم - دین:ham - dēn " به چمِ " دینِ یکسانی داشتن" بوده و واژه یِ " جود - دین:jud - dēn " به چمِ " دینِ متفاوتی داشتن، دینِ مخالفی داشتن" بوده است.
در زبانِ پارتی واژه یِ " هم - توهم - َ گ : ham - tōhm - ag" به چمِ " از یک خانواده بودن، از یک تُخم بودن" است. ( "توهم:tōhm" همان " تُخم" امروزی است. )
همچنین در زبانِ پارتی واژه " یود - آوِند - َ گ:yud - āwend - ag" به چمِ " بی همتا، بی مانند، آنچه یا آنکس که برابری ندارد" بوده است.
پَسگشت:
رویبرگِ 260 از نبیگ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفور ) - بخش 6. 1. 1

جد
سلیم
جد: نیا، بزرگ و بزرگواری
نیاک
واژه جد
معادل ابجد 7
تعداد حروف 2
تلفظ jad[d]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جدّ، جمع: اجداد]
مختصات ( ~. ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jadd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
در پارسی واژه جایگزین نیا است.
فعل ماضی: جَادَ
فعل مضارع: یَجُودُ
فعل امر: جُدْ ( به معنای جود کن، ببخش، )
ریشه: جَوَدَ
هم خانواده ی اَجوَد ( به معنای اکرم ) ، جَواد ( به معنای سخی، بخشنده ) ، جُود ( بخشش، سخاء و کرم )
...
[مشاهده متن کامل]

وَ جُدْ عَلَیْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إلَی نَیْلِکَ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
و بر ما جود کن، که ما نیازمند به عطای توییم.
در ضمن افعال بالا با افعال زیر با آنکه شباهت دارند تفاوت ریشه ای دارند:
فعل ماضی: وَجَدَ ( یافت )
فعل مضارع:یَجِدُ
فعل امر:جِدْ
ریشه: وَجَدَ

جد در لغت معانی زیادى دارد از جمله : عظمت ، شدت ، جدیت بهره و نصیب ، نو شدن و مانند آن می باشد ، ولی ریشه اصلی آن ، به طورى که راغب در مفردات آورده ، به معنی قطع است .
جِـــــــــــــد معنی جدی هم میده. . مثلاً ( من به جِد گفتم ) یعنی من جدی گفتم. .
پدربزرگ
جد به انگلیسی
great grand paretp
نیا ، آبا، اسلاف، پدربزرگ، سلف، نیاکان، بزرگی، عظمت، بهره، حظ، نصیب، بخت، نیکبختی، بی نیازی، توانگری | پافشاری، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، مداومت، مساعی، جدی
نیا
با سپاس از واژه پژوهی استادآقای کورش هو
جد، ورز، کوش
کوشش
بادرود . . . . . . واژه جِد . . . . . .
چیزی که هیچ کس به ان توجه نمیکند این است که جد واژه ایی پارسی است چرا که در بنیاد ما از یک واژه دو واگی سخن میرانیم که از جیم و دال ایجاد شده است و لغتگان دو واگی ویژه پارسی است. . . . . جیم دال =جد . . . . . . اما عرب این واژه را به ناچار با یک دال مازاد امیخته است تا بتواند از ان بهره جوید. . . . . . . که شیوه همیشگی عرب برای دستبرد به واژه هاست. . . . . . بدرود
...
[مشاهده متن کامل]

ک هو واژه پژوه
شیراز 2576

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس