جبون

/jabun/

    coward
    cowardly
    poltroon
    poor-spirited
    pusillanimous
    scary

مترادف ها

dastard (اسم)
نامرد، جبون

poor-spirited (صفت)
ترسو، بزدل، جبون، دارای روحیه ضعیف

timorous (صفت)
ترسو، بزدل، جبون

pusillanimous (صفت)
ضعیف، ترسو، بزدل، جبون

lily-livered (صفت)
ضعیف النفس، ترسو، بزدل، جبون

پیشنهاد کاربران

تنک زهره. [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مرد جبان و ترسنده. ( آنندراج ) . مقابل سخت دل و قویدل :
مرد تنک زهره نجوید ستیز
از تنکی لرزه کند تیغ تیز.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
نادلیر. [ دِ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. مقابل دلیر. رجوع به دلیر شود :
دلاور شد آن مردم نادلیر
گوزن اندرآمد به بالین شیر.
فردوسی.
ولیکن به شمشیر یازم به شیر
بدان تا نخواند کسم نادلیر.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

همه ره زنانند چون گرگ و شیر
به خوان نادلیرند و بر خون دلیر.
نظامی.
نادلاور

کبک زهره. [ ک َ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ترسنده. بزدل. آهودل. جبان. ( یادداشت مؤلف ) . کبک دل :
هم ز می دان که شاهباز خرد
کبک زهره شود به سیرت سار.
خاقانی.
اسدگاودل کرکسان کبک زهره
از آن خرمگس رنگ پیکان نماید.
خاقانی.
خائف
بزدل، ترسو، جبان، کم جرات

بپرس