تنک زهره. [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مرد جبان و ترسنده. ( آنندراج ) . مقابل سخت دل و قویدل : مرد تنک زهره نجوید ستیز از تنکی لرزه کند تیغ تیز. امیرخسرو ( از آنندراج ) . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
نادلیر. [ دِ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. مقابل دلیر. رجوع به دلیر شود : دلاور شد آن مردم نادلیر گوزن اندرآمد به بالین شیر. فردوسی. ولیکن به شمشیر یازم به شیر بدان تا نخواند کسم نادلیر. فردوسی. ... [مشاهده متن کامل]
همه ره زنانند چون گرگ و شیر به خوان نادلیرند و بر خون دلیر. نظامی. نادلاور
کبک زهره. [ ک َ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ترسنده. بزدل. آهودل. جبان. ( یادداشت مؤلف ) . کبک دل : هم ز می دان که شاهباز خرد کبک زهره شود به سیرت سار. خاقانی. اسدگاودل کرکسان کبک زهره از آن خرمگس رنگ پیکان نماید. خاقانی.