جبلی

/jabali/

    natural
    inborn
    built-in
    innate
    instinctive

فارسی به انگلیسی

جبلی بودن
inhere

مترادف ها

inherence (اسم)
چسبیدگی، ذاتی بودن، جبلی، اصلیت، لزوم ذاتی

inherency (اسم)
چسبیدگی، ذاتی بودن، جبلی، اصلیت، لزوم ذاتی

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

inborn (صفت)
ذاتی، نهادی، موروثی، درون زاد، جبلی، فطری

inbred (صفت)
ذاتی، جبلی، فطری، غریزی

inwrought (صفت)
گل دار، جبلی، از تو کارکرده، نقشه دار

essential (صفت)
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی

پیشنهاد کاربران

آن چیز که در نهاد و خمیر مایه ی انسان بصورت فطری، ذاتی و خدادادی قرار دارد، سرشت، طبع، ذات، طبیعی، فطری، خدادادی.

بپرس