جبری

/jabri/

    algebraic
    forced
    compulsory
    fatalist

مترادف ها

predestinarian (اسم)
جبری، معتقد به تقدیر

predestinarian (صفت)
جبری

algebraic (صفت)
جبری

پیشنهاد کاربران

جبری. [ ج َ ری ی ] ( ص نسبی ) مقابل قَدَری. خلاف قَدَری. قسری. ضروری. غیراختیاری. غیرارادی. || کسی که پیرو عقیده جبر باشد. پیروان مذهب جبر. آنکه به جبر مذهبی معتقد باشد :
گفت : مؤمن بشنو ای جبری خطاب
...
[مشاهده متن کامل]

آن خود گفتی نک آوردم جواب.
مولوی.
مرتعش را کی پشیمان دیده ای
بر چنین جبری تو برچسبیده ای.
مولوی.
هین بخواب رب بما اغویتنی
تا نگردی جبری و کژ کم تنی.
مولوی.
موحد جبری قول و قدری فعل باشد.
جلالی عزیزی.
رجوع به جبر شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

زوری
در ریاضی نام برده میشود
😐